یافتن پست: #بابا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند شب پیش سالگرد ازدواج مامان و بابام بود. اومدم تیریپ نمك بردارم، به بابام گفتم: بابا اگه زمان برگرده به عقب، باز با مامان ازدواج می‌كنی؟ گفت: آره، ولی تو رو به دنیا نمیاوردیم!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 18:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه که بودم قارچ‌خور بازی می‌کردم، بعدش فک می‌کردم قارچ بخورم بزرگ میشم!

واسه همین مدت‌ها راه می‌رفتم و سرم رو میزدم زیره تاقچه‌ی خونه‌مون که ازش قارچ دربیاد بخورم !!!

دیگه داشتم ضربه مغزی می‌شدم که بابام کارگر گرفت تاقچه رو خراب کرد !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:15
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
.واس روز پدرم گوشی گالگسی خریده بودم نصف شبی اومده در اتاقم میگه دخترم این چیه خ[!] ؟؟ میگم بابایی گوشی جدید هستش دیدم گوشیت کار نمیکنه خریدمش بعدش با تعجب میگه په!! کو جورابش ؟!!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:02
+5
be to che???!!
be to che???!!
عكس العملهاي خانواده بعد از اينكه من با سر و دستي خونين مال در اثر تصادف به خونه اومدم:
مامانم: صاف ميري حموم خودتو به جايي نميزني نجس كاري بشه
داداشم: =))))))))) باز رفتي تو ديوار:))))))))
بابام:به بيمه خبر دادي؟
مامان بزرگم:ناهار خوردي مادر جون؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 16:59
+5
saman
saman
ولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی 
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس     
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 13:20
+4
be to che???!!
be to che???!!
• ترم اول (ترم جو گيريدگي):
الو سلام ماماني. منم هوشنگ.
واي ماماني نمي دوني چقدر اينجا خوبه. دانشگاه فضاي خيلي نازيه. واي خدا خوابگاه رو بگو.
وقتي فكر مي كنم امشب روي تختي مي خوابم كه قبل از من يه عالمه از نخبه ها و دانشمنداي اين مملكت توش خوابيدن و جرقه اكتشافات علمي از همين مكان به سرشون زده؛ تنم مور مور ميشه...
راستي اينجا تو خوابگاه يه بوي مخصوصي مياد كه شبيه بوي خونه اصغر شيره اي همسايه بغليمونه.
دانشجوهاي سال هاي بالاتر ميگن اين بوي علم و دانشه!
لامصب اينقدر بوي علم و دانش توي فضا شديده كه آدم مدهوش ميشه!!!
پريشب يكي از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمويت بيمارستان!

 

 

• ترم دوم (ترم عاشق شدگي):
آه اي مريم. اي عشق من. همه زندگي من.!!!!!!!
مي خواهم درختي شوم و بر بالاي سرت سايه بيفكنم تا بر شاخسار من نغمه سرايي كني.!!!!!!
مي خواهمت با تمام وجود عزيزم.!!!!!
همه
پول و سرمايه من متعلق به توست.!!!!!!!
بدون تو اين دنيا رو نمي خوام. كي ميشه اين درس من تموم شه تا بيام باهات ازدواج كنم ...
امروز يك ساعت پشت پنجره كلاستون بودم و داشتم رخ زيبايت را كه همچون پروانه اي در كلاس مي درخشيدي تماشا مي كردم...

 

• ترم سوم (ترم افسردگي):
الو مامان سلام.
مريم منو ول كرد و گذاشت رفت!
مامان جون افسرده شدم آخه اولين عشقم بود حالا هم دارم ميميرم از غصه.
اي خدا بيا منو بكش و راحتم كن.
مامان من اين زندگي رو نمي خوام ...
ديگه خسته شدم از دنياي وانفسا

 

• ترم چهارم (ترم زرنگ شدگي):
الو سلام مهشيد جون خوبي عزيزم؟
منم پژمان! كجايي نفس؟ نيستي؟
دلم تنگ شده واست. گنجشك كوچولوي من. بيا ببينمت قربونت برم ...
مهشيد جون من پشت خطي دارم. مامانمه. بعداً بهت زنگ ميزنم ...
الو به به سلام چطوري ندا جون؟
آره بابا داشتم با مامانم صحبت مي كردم!
پيرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوي من حالت خوبه؟
به خدا منم دلم يه ذره شده واست.
باشه عزيزم فردا ساعت 11 پارك پشت دانشكده دارو...

 


• ترم پنجم (ترم مشروطه گي):
الو سلام استاد!
قربون بچه ات! دارم مشروط ميشم، 2 نمره بهم بده.
به خدا ديشب بابابم سكته كرد، مرد.
مامانم هم از غصه افتاد پاش شكست الان تو آي سي يو بستريه.
منم ضربه روحي خوردم شديد، دچار فراموشي شدم اصلاً شما رو هم يادم نمياد ...
اگه اين مورد مشروط پشروطه ما اوكي بشه قول ميدم جبران كنم ...


• ترم ششم (ترم ولخرجيدگي) :
الو مامان من خونه مي خوام!
راستي اون 50 تومني كه 3 روز پيش فرستادي تموم شد.
دوباره بفرست. خرج پروژه ام شد!!!




• ترم هفتم (ترم پاتوقيده گي):
خودتون ديگه سير تا پيازشو حدس بزنين ديگه ...




• ترم هشتم (ترم فارغ التحصيلگي):
الو سلام خانم.
واسه اين آگهي كه توي روزنامه داديد تماس گرفتم.
فرموده بوديد آبدارچي با
مدرك ليسانس و روابط عمومي بالا ...
اي واي بر من؛ كي ميره اينهمه راهــــو ...


! ! ! ! ! ! ! ! ! ! !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:29
+5
be to che???!!
be to che???!!

بزرگترين اشتباه عمرم اين بود كه به بابام پيشنهاد دادم وقتي بيكاره بياد با لپ تاپم پاسور بازي كنه!!!!

يعني يه وضييييييييييي


 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 23:23
+3
kamran amirfagr
kamran amirfagr
امشب بابام اومد گفت میخوام عضو فیس بوک بشم         مچکرم [!] 
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 23:04
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من یه بار تو اینترنت داشتم میگشتم بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم ...


این ویندوز اگه بدونید چه قابلیت هایی که نداره!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 22:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو خیابون لم داده بودیم به یه ماشین مازراتی یک میلیارد و ۲۰۰ میلیونی
یه پسره اومد بهم گفت ماشین خودته یا بابات؟
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم دوست داشتی تو هم یکیشو داشتی؟ سوئیچشو درآورد سوارش شد و رفت. :|

درجا افسردگی گرفتم الانم تحت درمانم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 21:46
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ