♥ نگار ♥
◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕ܓ✿ܓ✿
►◄ما چقدر برای هم فیلم بازی کردیم
►◄خندیدیم اما غم
►◄گریمی نبود که پاک شود
►◄گریه کردیم اما
►◄خنده هامان جایزه می گرفت
►◄دنیای عجیبی ست
►◄زمین خوردیم ، دست زدند
►◄مُردیم ، دست زدند
►◄جدا شدیم ، دست زدند
◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕ܓ✿ܓ✿
نیوشا
ناگهان ...آرام و بی صدا ...دست بر چشمانت میگذارد...و مثل همیشه....پیش از آنکه نامش را حدس بزنی.....بازی تمام میشود
mah3a
زد بازی - تهران مال منِ -شعر آهنگ
ورس ۱ (مهراد هیدن)
زاخار تور بینمون که نیست/ وقتی مس توپه تنیس
میپپریم از پاریس ونیک/ خرج اضافه میشه یه ریز
ولی ما بچه شمرونیم/ آخرشم تهرونیم
یه چند ماه اینجا معهمون، تورو رات نمیدان حیوونی
اون که حال نکرد پس واسطه بیرون/ واسه ایرون عربده از هنجرهامون تا خون بپاچ بیرون
با این که آبی نیست ولی کوسه داره توش/ گرسنه آرزوشون اینه بزنن یه گاز به گوشت
زاخار اینجا حله مشکلا تو رینگ/ نگو `تش بص اون مال خوشگلا تو فیلمِ
چون این بعضیا تو کتمون نمیر/ چیز خوب نداره بگه بگو خفه خون بگیر
چشم به آسمون، که پاسبونِ خکمون/ پنسمونِ زخمِ باز و بدن ما واسه اون
خوشه پروین کآخ نور که بالا سر تاجمون/ رم میکنیم پاا به جلو دنیا نوک اجمون
کروس
تو دیگه مال من،
نه زاخار نگو مس معنی وقتی اینجا نیستی که ببینی
تو دیگه مال من
کوه کدوم طرف؟ بولوز پلاک تنته و جو میگیرتتو میگی
"تهران مال من تهران مال من،"
تهران مال من تهران مال من،
تهران مال من
زاخار نمیتونی بیعی از اون دور الکی دستارو تکون نده..
ورس ۲ (جیجی)
وقتی عطسه میکنیم تهران سرما میخر/ بعدم میره
Mitra Mohebbi
تازه حکمت بازی های کودکانه را میفهمم!
زووووووو …
تمرین این روزهای نفس گیر بود …
Mitra Mohebbi
کاش دنیا یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟!...
محمد
در نظربازی ما بیخبران حیرانند # من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی # عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست # ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا # ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم # آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد # که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ # عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار # ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد # عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد # دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان # بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
آخرین ویرایش توسط
Ghoghnus در [1391/01/17 - 17:47]