سیاهه ای از آسمان
پاهایش را بغل کند و.... بلند بلند بگوید من دیگر بازی نمیکنم!
چکه چکه تزریق می شوی در من تا ندانم چه مرگم است
در تب عشق
روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند پشتش را کند به دنیاپاهایش را بغل کند و.... بلند بلند بگوید من دیگر بازی نمیکنم!
چکه چکه تزریق می شوی در من تا ندانم چه مرگم است