یافتن پست: #بخند

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

استادی رو بــه ســوى جهنم مى بردند…
از ترس فریاد مى کشید…
چرا خدایاااااااا…
مگه من چی کار کردم ؟!؟؟
یکى از فرشته ها گفت عجبااااااااا
روتو برم! اون همه نمره 0 و حذف و …
استاد : مزخرف میگی چه مدرکی دارین آخه ؟؟؟؟
فرشته لبخندى زد…
و به اذن خدا عمه استاد به سخن درآمد.!!!
فرا رسیدن ایام امتحانات تسلیت باد

دیدگاه  •   •   •  1392/10/13 - 19:44
+6
محمد
محمد
لبخند بزن؛ برآمدگي گونه هايت توان آن را دارد كه اميد رفته را بازگرداند، تجربه ثابت كرده است كه گاه قوسي كوچك ، ميتواند معماري بنايي را نجات دهد ...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 23:42
+8
محمد
محمد
گلم ,میبنی هنوزم همانم.همانقدر عاشق,همانقدر بی دل.هرروز که میگذرد نگاهت عاشقترم میکند و لبخندت شیفه ترم.خدا میداند چقدر به خاطر نبودنت گریه میکنم....
دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 22:03
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﻮﭘﺮﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﻨﻢ ﯾﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﮔﺮﺩﻥ ﺗﺎ ﺟﻠﻮ

ﭘﯿﺸﻮﻧﯽ ﮐﭽﻞ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻣﭙﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺪﯾﻦ

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺩﻩ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ

ﺭﯾﻠﮑﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﻮﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻤﺎ :))) =)))

ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺪﻡ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ :))))))))))

دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 19:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﻮﭘﺮﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﻨﻢ ﯾﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﮔﺮﺩﻥ ﺗﺎ ﺟﻠﻮ

ﭘﯿﺸﻮﻧﯽ ﮐﭽﻞ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻣﭙﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺪﯾﻦ

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺩﻩ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ

ﺭﯾﻠﮑﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﻮﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻤﺎ :))) =)))

ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺪﻡ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ :))))))))))

دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 19:36
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
نذر کرده ام

يک روزي که خوشحال تر بودم

بيايم و بنويسم که زندگي را بايد با لذت خورد

که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

يک روزي که خوشحال تر بودم

مي آيم و مي نويسم که

اين نيز بگذرد ...

مثل هميشه که همه چيز گذشته است و

آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است

يک روزي که خوشحال تر بودم

يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست

زندگي پاييز هم مي شود

 رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
دیدگاه  •   •   •  1392/10/8 - 20:16
+7
*elnaz* *
*elnaz* *
"آرزویم این است که نتراود اشک در چشم تو هرگز

مگر از شوق زیاد…

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز…

و به اندازه یک عمر تو عاشق باشی…

عاشق آنکه تورا میخواهد"


و به لبخند تو از خویش رها می‌گردد

و تو را دوست بدارد به همان اندازه كه دلت می‌خواهد…......................................................
دیدگاه  •   •   •  1392/10/8 - 20:10
+6
*elnaz* *
*elnaz* *

فصل سردی است اما …


می توان روشنی بخشید با برق نگاه پر مهری بر رهگذری


می توان شکوفه بارید با یک لبخند گل گون بر کودکی


می توان آفتاب مهربانی را تاباند بر هر چه سردی


می توان گرما بخشید با فشردن دستی


سرما را چه باک وقتی شکوفه می بارد، آفتاب می تابد و مهربانی پراکنده است


فصل سردی است اما این خانه گرم گــــــــــرم است…

دیدگاه  •   •   •  1392/10/8 - 20:03
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو ماشین فاز غم گرفته بودم,
عین فیلما سرمو تکیه دادم به شیشه و بیرون رو تماشا میکردم ..
نم بارون میزد به شیشه و کلی فضا رومانتیک شده بود ...
انقدر ماشین افتاد تو چاله چوله ی خیابون و سرم تِپ و تِپ خورد به شیشه که یه طرف کلم قُر شد !
دیدم بخوام ادامه بدم امکان داره ضربه مغزی بشم |:
در کل به این نتیجه رسیدم این اداها به من نیومده, همون چرت و پرت بگم و بخندم خطراتش کمتره :|
دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 21:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تویی که پست رو میخونی،
میخندی و حال میکنی اما لایک نمیکنی ...
عزیزم راحت باش،
به عشق همون لبخندت پست میزارم :))
حتی اینم برات مهم نیست...
اما اشکال نداره...
من ادامه میدم
دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 21:32
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ