ronak
بدبختی بزرگی است که دیگری را
به رغم آنکه دیگر دوستمان نمی دارد،
همچنان دوست بداریم.
sasan pool
آشفته از پروين
يا رب مرا ياری بده
تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم
خارش کنم زارش کنم
از بوسه های آتشين
وز خنده های دل نشين
صد شعله در جانش زنم
صد فتنه در کارش کنم
منوچهر سخايي
آه تنها دل من
آه خدا دل من
دلم تنگ و دلم تنگ
دلم با لاله همرنگ
بنالم تا بسوزه
مگه به حال من دل سنگ
كورس سرهنگ زاده
آسمون ابراتو بردارو برو ديگه تنها منو بگذار و برو
آسمون اخماتو واكن آبي شو آسمون آفتابي شو آفتابي شو
آسمون غرقه بخونه دل من آسمون دشت جنونه دل من
تك و تنها توي دنياي بزرگ آسمون بي همزبونه دل من
آسمون مرده ديگه مهرو وفا بزم ما پر شده از رنگ وريا
نه محبت ميشه پيدا نه صفا آسمون قهره ديگه از ما خدا
يه دکلمه از مسعود فردمنش
در مکتب عشاق
گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
اينست ترازوی عدالت
تو پادشه مکر و رذالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پيش کش و قصه ما هم به سلامت
sasan pool
ذهن های بزرگ درباره ایده ها صحبت می كنند، ذهن های متوسط درباره رویدادها حرف می زنند و ذهن های كوچك درباره دیگران!!!!
jamal
از یه دیوونه میپرسن چرا دیوونه شدی . میگه:من یه زنی گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت.دختر زنم با بابام ازدواج کرد .در نتیجه زن من مادرزن پدر شوهرش شد. از طرفی دختر زن من که زن بابام بود پسری به دنیا آورد که میشد برادر برادر من و نوه ی زنم .پس نوه ی منم میشد.در نتیجه من پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم . چند روز بعد زن من پسری به دنیا آورد که زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و مادر بزرگ او شد . در نتیجه پسرم برادر مادر بزرگ خودش بود .از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم خواهر پسرم بود . در نتیجه من خواهر زاده پسرم بودم.
Danial
شاد بودن بزرگتزین انتقامی است که میتوان از این روزگار گرفت.........
ramin
بچه كه بودیم دل درد را به یك زبان می گفتیم.... همه می فهمیدند!... حالا كه بزرگ شدیم، درد دل را به صد زبان می گوییم.... كسی نمی فهمد...