sasan pool
چو بغضی کهنه در غربت اسیرم چو آهی کز صدای خفته سیرم من اینجا مانده ام تنها خدایا همین روزاس که در غربت بمیرم ببین اینجا پرنده رو زمینه یه عمره خواب ِ پرواز و می بینه در اینجا پشت ِ هر آهوی معصوم ببین گرگی نشسته در کمینه!! در اینجا باید از خوبان جدا بود مث ِ شبنم غریوی بی صدا بود !! در اینجا زندگی تلخه خدایا چقد سخته غریبی آشنا بود !! در اینجا قلب صاف و صادقی نیست میان گریه هاشان هق هقی نیست ! در این دنیای تلخ بی مروت دریغا ای دریغا ، عاشقی نیست
رضا
درشبي که مي وزيد چشمهاي لال تو نيستان سينه ام پرشد از خيال تو اسمان غريب بود دل شکسته مثل من ناله هاي ابر ها بغض هاي کال تو نذر چشمهاي تو شعر عاشقانه ام تا شفا دهد مرا رنگ سبز چشمان تو جرعه اي ز خنده ات سهم لحظه هاي من چشم هاي پر عطش تشنه ي زلال تو مهربان نگاه تو مشق هر شب من است صبح يک سبد غزل نوش جان حلال تو ماهتاب من!بريز درد خود به جان من دردها براي من هرشب هرچه هست مال تو
رضا
همه میپرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال ...................