یافتن پست: #بغض

ali rad
ali rad
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو .
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 22:35
+2
رضا
رضا
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.......................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 18:50
+2
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می‌کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لب...خندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می‌خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می‌شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: می‌خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمی‌توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد! شکسپیر می‌گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می‌آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 15:20
+9
ronak
ronak
رفتنت... نبودنت... نامرديت... هيچکدوم نه اذيتم کرد نه واسم سوال شد..... فقط يه بغض داره خفم ميکنه... چه جوري نگات کرد که منو تنها گذاشتي؟:؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 00:34
+4
ebrahim
ebrahim
رفته بودم بیرون دیدم یه پسر بچه 5-6 ساله داره گریه میکنه. رفتم جلو گفتم : آخی آقا پسر گم شدی؟! دیدم خودشو جمو جور کرد گفت : پ نه پ یاد آخرین خطبه ی آقا افتادم، یه آن بغضم گرفت......!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 22:18
+1
رضا
رضا
شـوری سرا پا کن مرا شیـدای شیـدا کن مرا بغضِ گلـویم را ببین عقــده دل وا کن مرا از نوشِ خود نوشم بده شیـرین و عذرا کن مرا مجنون ترا زمجنون بشـو لیـــلای لیـــلا کن مرا زیبـای زیبـا می شوم از نو تماشا کن مرا همچون کویر خسته ام ســرشارِ دریا کن مرا
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 10:23
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ