گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی
کاش غرورم را که در پستوی سادگیم پنهان بود می یافتی ، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم .
دلم می خواست بهانه ای باشی برای فراموش کردن همه چیز ، اما حالا دلم می خواد بهانه ای باشه برای فراموش کردن تو .
اگر دلخورید بیان کنید. اگر میترسید ترستان را به زبان بیاورید. گریه دارید؟ گریه کنید. ناراحتی ها را باید ابراز کرد
و گرنه بعدها می شود کابوس. می شود تیک عصبی، تنگی نفس، خارشِ تن. می شود دسیسه
چینی و بهانه جویی. ناخن و لب جویدن و تند تند پاها را تکان دادن.
می دانم روزی خواهی رفت و خواهیم سپرد به فراموشی باد
می دانم .
دانم که روزی همچو برگی زرد که پاییز را بهانه می کند زمین خواهم خورد.
آن زمان من و جغد دوستان دیرینه ای خواهیم بود و ترانه هایش برایم چه آشناست.
تو میگویی که تو را لیلی وار دوست میدارم اما میدانم که روزی مرا همچون گلی که از شاخه چیده ای بو خواهی کرد نگاهی گذرا به رخم و پرتم خواهی کرد به گوشه دیواری
آنجا که بن بست ترین جای دنیاست.
اما هرگز باور نخواهم داشت که تو در کنار من بمانی
و نمیدانم چرا؟
می دانم .
دانم که روزی همچو برگی زرد که پاییز را بهانه می کند زمین خواهم خورد.
آن زمان من و جغد دوستان دیرینه ای خواهیم بود و ترانه هایش برایم چه آشناست.
تو میگویی که تو را لیلی وار دوست میدارم اما میدانم که روزی مرا همچون گلی که از شاخه چیده ای بو خواهی کرد نگاهی گذرا به رخم و پرتم خواهی کرد به گوشه دیواری
آنجا که بن بست ترین جای دنیاست.
اما هرگز باور نخواهم داشت که تو در کنار من بمانی
و نمیدانم چرا؟