mitra
این روزها زل میزنم تو چشمانم
خودم را بهانه میکنم برایه خنــــــدیدن..
قدم میزنم پا به پـــــایه ی خودم
ودستم میگیرد دست دیگرم را..
تــــــــــا گم نشوم میان این همه تنهــــــــــایی..
ali rad
من
بهانه ای بیش نبودم...
این را مسیر نگاهت گفت...!!
reza
پر است خلوتم از ياد عاشقانه ی او ** گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسيم رهگذر اين بار هم نياورده ** به دست قاصدکي نامه يا نشانه ی او
مسافران همه رفتند و باز جا ماندم ** کدام جاده مرا مي برد به خانه ی او؟
در اشتياق زيارت به خواب مي بينم ** کبوترانه نشستم بر آستانه ی او
منو دوبال شکسته، من و دودست نياز ** چگونه پر بکشم سمت آشيانه ی او؟
غروب ابري پاييز مي چکد در من ** پرم ز هق هق باران کجاست شانه ی او؟
maryam
بيزارم از اين كه اسم هرزگى هايت را آزادى و اسم نگرانى هايم را گير ميگذارى و براى بى تفاوتى هايت اعتماد را بهانه مى آورى.
ronak
کاش حداقل جوانمردی میکردی،
و "مهربانی ام" را بهانه ی رفتنت نمیکردی!
تا من مجبور نشوم هر روز "سنگ" را نشان دلم بدهم
و بگویم اگر مثل این بودی...او"نمیرفت
sasan pool
دلم بهانه ات را مي گيرد
چقدر امروز حس مي کنم نبودنت را
صدايت در گوشم مي پيچد و من بي اختيار مي گويم : . . . .
جــــــــــــانم ... مـــــ ــــــــــرا صدا کردي
mitra
تنهایی یعنی
بعضی اشکا...
بیدلیل... بیبهانه... یه دفعهای... نصف شبی...
عجــــیب آدم رو آروم میکن
سحر
برای خودت زندگی کن،
کسی که ترا دوست داشته باشد،
با تو میماند،
... برای داشتنت میجنگد...
اما اگر دوست نداشته باشد،
به هر بهانهای میرود
.