یافتن پست: #بو

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخوام واستون از بچگیام بگم وقتی که یکسالم بود
.
.
.
.
.
.
.
.
اون موقع ها فقط دشوویی میکردم کاره خاصی نمیکردم
امیدوارم خوشتون اومده باشه:-)
دیدگاه  •   •   •  1394/08/24 - 16:07
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دختر عموم شیمی میخونه. دیروز خونشون بودیم. بحث رفت سر پرحرفی و اینا.
این دختر عموی ما هم اومد چیزی بگه گفت:

ببینید خدا توی مولکول آب دو تا هیدروژن قرار داده و یک اکسیژن. یعنی دو بشنو و یکی بگو.


منم هنوز ربطشو نفهمیدم :|

یعنی هیدروژن به حس شنوایی ربط خاصی میتونه داشته باشه؟؟؟؟؟


از عوارض زیاد شیمی خوندنه دیگه...آدم هذیون میگه:|
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاقا بابابزرگم اومده خاطره دوران جوونیشو تعریف کنه(خالبند درجه یکم هس):
باباجون ۲۵،۶سالم ک بود یه هفته توجنگل گم شده بودم با هلی کوپتر واسم غذا میاوردن!!!!
ینی من موندم واسش غذا میاوردن با هلی کوپتر ولی اینو ورنمیداشتن ببرن؟؟؟؟؟
من برم تو سوراخ دماغ اون فیله گم شم اصن
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اون عزیزی که یکی از فانتزی هاش این بود که از طرف اکسفورد براش نامه بیاد که جزوه نخبه بورسیه شدههمه هزینه هاش توسط ایالت متحده پرداخت میشه...









خوب کردی نامه رو پاره کردی و به همون دانشگاه خودت چسبیدی
خه اکسفورد دانشگاه انگلیسه نه آمریکا
مرسی که موندی:|
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:55
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو اتوبوس نشسته بودم پیرزنه ازم پرسید:
کجا درس میخونی؟
گفتم گرگان مادرجون
گفت: کرمان؟
گفتم: نه گرگان
گفت: کجای کرمان
گفتم: نه گرگان
گفت: گفتی کجای کرمان؟
دیدم زشته تو اتوبوس صدامو ببرم بالا گفتم: آره کرمان
گفت: پس گوه میخوری هی میگی گرگان
ینی مسافرا صندلیارو گاز میگرفتن از خنده (:
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سلامم میدم به خودم







تا حالا به خودم سلام نداده بودم
سلام مهربون

سلام عزیز
سلام طلا
سلام باحال
سلام بامرام
سلام بامعرفت
سلام جییییییییگر
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:47
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز با یکی ت[!] بحثم شد. حالا مکالماتمون:
....
من:مگه بووووققققی این طوری حرف میزنی؟

اون: اصلا بی خیال جواب ابلهان خاموشیست..

من:سکوت...

اون: من دیگه جوابتون نمیدم.تو اصلا شایستگی نداری که من باهات حرف بزنم

من:سکوت...

اون:دیدی خوب جوابتو دادم؟؟؟؟

من: همچنان سکوت :|

اون: خوب ساکتت کردما....

من:سکوت...

اون:اصلا بلاکت می کنم...دختره بووووق....

و همچنان من تا پایان سکوت کردم :/
یکی نیست بهش بگه حالا که میخواست جواب منو نده چرا اینقده حرف میزد؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:46
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خود ابوالفضل پور عرب به جاى اينكه بره خونه خودشون
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چند بار اشتباهى رفته خونه فريبرز عرب نيا!!!
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:45
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤه دانﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﺁﻧﻬاﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻢ ﺑﺎﺷﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
ﺍﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ 100 ﻣﯿﺸﻤﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ
ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﻫﻤﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﻐﻴﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ...
ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﯾﮏ ﻣﺘﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ
ﺁﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ .
ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺷﻤﺮﺩ
ﺍﻭ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ .
ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ‏( ﺳُﮏ ﺳُﻚ ﺑﻴﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺬﺍﺭ ،
ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺗﮑﺬﯾﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﻧﻤﻰ
ﺫﺍﺭﻡ
ﺍﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ !!!
... ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﺨﻔﯿﮕﺎﻫﺸﻮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﺎ
ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺍﻭﻥ ﭼﻄﻮﺭ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ
ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﯾﮏ
ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﻭ، ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﺮﺍﺑﺮ " ﯾﮏ
ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ " ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﻦ " ﭘﺎﺳﮑﺎﻟﻢ " ﭘﺲ ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﺬﺍﺭﻩ
ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ ﻧﯿﻮﺗﻦ ﺩﻫﻨﺖ ﺳﺮﻭﯾﺲ
ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ ﺑﻴﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺬﺍﺭ !!!...
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:44
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سلامی ام کنیم خدمت اون عاغا پسر پولداری که لباس مارک دار تنش میکنه و با بوی ادکلنش همه رو دیوونه میکنه و ته ریش داره و ماشین یک میلیاردی سوار میشه،








سلام عشقم^___^
دیدگاه  •   •   •  1394/08/23 - 11:44

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ