یافتن پست: #بچه

♥ ♥ ⒽⒶⒹⒾ♥ ♥
♥ ♥ ⒽⒶⒹⒾ♥ ♥
اونروز رفیقم بهم زنگ زده میگه برس به دادم اینترنتم قطع شده
رفتم خونه ش بعد از یه ساعت ور رفتن با مودم
کاشف به عمل اومد که خانومش واسه تنبیهش سیم تلفنو چیده
خیلی ماهرانه دوباره بهم چسبونده


آخه خدا خوشش میاد ما دهه شصتیا اینقد بکشیم
تا بچه بودیم چاقو بود و توپ ما
الان که بزرگ شدیم قیچی هست وسیم تلفن!!!!!!!!!!

دیدگاه  •   •   •  1393/07/23 - 11:21
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ...
ﻣﺮﺩﯼ ﻣـُـﺮﺩ ...
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺶ ﺭﺍ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ...
ﺯﻧﯽ ، ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،
ﺍﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﺪ ...!!
...
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﺯﻧﯽ ، ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﭘﺴﺮﯼ، ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﻣﺮﺩﯼ ، ﻧﺎﻣﻮﺳﺶ ﺭﺍ ،
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...!!
.
ﻣﺘﺎﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ،
ﺟﻮﺍﻧﯽ ، ﺍﯾﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮﻩ ﭘﻮﻝ ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ...!
.
.
.
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ....
ﻣﺘﺂﺳﻒ ﺷﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ....
" ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ " ﻣﺮﺩ
دیدگاه  •   •   •  1393/07/20 - 16:04
+2
sasan pool
sasan pool
یکی از بچه ها این برام اس ام اس کرد دیدم قشنگ گفتم بزارم

خدایاااا نه جرأت قربانی کردن فرزند دارم. و نه توان خریدن گوسفند.:-( . . . . دخترای ادلیستم پیشکش درگاهت)) عیدتون مبارک
دیدگاه  •   •   •  1393/07/13 - 00:58
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
هرکی جواب نده بد جنس !!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یک معمای خیلی جالب:
سه تابچه تو خونه بودن
اولی عشق نام داشت
دومی محبت نام داشت
و سومی دوستت دارم بود
یک روز پدرشان عشق و محبت رابه بازار برد
حالا بگو کی خونه مونده؟؟؟؟
2 دیدگاه  •   •   •  1393/07/9 - 13:23
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﮑﺲ ﺑﭽﻪ ﮔﯿﺎﻣﻮﻧﻪ ﻫﺎﺍﺍ ... زمانی که کروموزوم بودیم

•~       •~    

   •~   

•~
 •~    •~ 

   •~   

   
•~      ⊙_⊙~~

•~   •~      •~  

•~      •~  •~ 
همه یه شکل بودیم..
اما من با همه فرق داشتم نگا نگا اون وسطم چه جذابم
از اولم چشام سگ داشت...!
دیدگاه  •   •   •  1393/07/3 - 21:24
+6
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻧﻴﺪ
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﯼ ﺣﮑﻤﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻦ
ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﻱ ﺯﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﺯﻥ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﭼﺎﻟﻪ ﻭ ﺗﺎﺳﻴﻨﻪ ﺯﻳﺮﺧﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺒﺨﺸﺘﺶ،
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﭘﺮ ﺳﻨﮓ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩﺀ ﺩﺳﺘﻮﺭ
ﻗﺎﺿﻲ
ﻣﻴﮕﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻱ،ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﭼﻲ ﺑﺮﺍﺕ ﮐﻢ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ؟
ﺯﻧﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺁﺧﻪ ﺍﻭﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺖ،
ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﻮﺩ،
ﺍﻳﻨﻮ ﺑﻔﻬﻢ
ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺩﺍﺩ : ﻣﻴﺰﺩ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﮐﻲ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ
ﻫﻤﺶ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩ .
ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩﺧﻴﺎﻧﺘﮑﺎﺭﻣﻴﮕﻒﺕ : ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻮﺱ ﺑﻮﺩ
ﻫﻤﻴﻦ
ﺯﻧﻪ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﺩ : ﻧﺎﻣﺮﺩ،ﮐﺜﺎﻑﺕ،ﺁﺷﻐﺎﻝ
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻻﺩﻳﺪﻱ ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺯﻧﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮﺩﺧﺘﺮﻣﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ
ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻴﮑﻨﻢ
ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺍﺩﻣﻴﺰﺩﻥ ﺑﺒﺨﺸﺶ ﺑﺒﺨﺶ
ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ ﺑﮑﺸﺶ ﺑﮑﺶ
ﺷﻮﻫﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻗﺎﺿﻲ ﺣﮑﻤﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻴﺪ
ﻗﺎﺿﻲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﻭﺻﻴﺘﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ؟
ﺯﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺰﺍﺭﻳﺪ ﺑﺮﺍ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭﺑﭽﻤﻮ ﺷﻴﺮ ﺑﺪﻡ
ﯼ ﺑﭽﻪ 20 ﻣﺎﻫﻪ،ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺗﻮﺑﻐﻞ ﻣﺎﺩﺭﺵ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮐﺎﺭﮐﺮﺩﻥ ﺷﻴﺮﻧﺨﻮﺭﺩ
ﺗﺎﺑﭽﻪ ﺭﻭﺟﺪﺍﻣﻴﮑﺮﺩﻥ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺷﻴﺮﺷﻴﺮ
ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻭﻣﺪﺟﻠﻮﮔﺮﻓﺘﺶ ﻭﮔﻔﺖ ﭘﺲ
ﭼﺮﺍﺷﻴﺮﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺖ
ﺁﺧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺴﺘﻨﻴﺶ ﺧﻮﺷﻤﺰﺗﺮﻩ
:|
ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ ﺧﻭﺩﺗﯽ
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/3 - 16:14
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما یادتون میاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 14:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دیدید بچه های ۲-۳ ساله این دوره وقتی میخوان برن مسافرت
صندلی عقب تشک و بالشت واسشون باید بذاری
تبلت داشته باشن که بازی کنن،
مانیتور پشت صندلی باشه تا کارتون مورد علاقه شون رو ببینن…
اونوقت ما که میخواستیم بریم مسافرت بلیط اتوبوس که برامون نمی خریدن هیچی
جلوی پاشون یا تو راهروی اتوبوس می خوابوندنمون
هر کی هم رد می شد یه لگد بهمون می زد .
حالا سوال من اینجاست آیا اون موقع ها یونیسف وجود نداشته ؟
آیا الان میشه حقمون رو پس بگیریم آیا ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 14:28
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﺣﺮﻑ ﻣﻲ ﺯﺩﻡ ... ﻳﻬﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﺑﺪﻩ
ﺑﻴﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺯﺭ ﻣﯿﺰﻧﯽ !!! ﮔﻮﺷﻴﻮ ﺍﺯﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻔﺖ : ﭼﻲ ﻣﻲ
ﺧﻮﺍﻱ ؟؟؟؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﻛﺼﺎﻓﺖ ... ﮔﻔﺘﻢ :
ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﮓ ﻧﻤﯿﺰﻧﯽ ... ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ
ﺷﺮﯾﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﭼﯽ؟؟ ! ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﮐﯽ؟؟ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﮐﺠﺎ ؟؟ ! ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ !!! ﺗﻠﻔﻦ :
ﺑﯿﺴﺘﻮ ﻧﻪ ، ﺩﻭﺗﺎ ﺷﯿﺶ ... ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺧﻨﺪﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ
ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺎﺣﺎﻟﯿﻪ
دیدگاه  •   •   •  1393/07/1 - 13:20
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفتم سوپر مارکت خرید کنم،
یه دفعه یه دختر بچه اومد به بغاله گفت: لیمو مامانی ( امانی) داری؟
آقا دیدم بغاله هار هار شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن،
بچه بیچاره هم بغض کرد و با لب و لوچه آویزون رفت بیرون،
منم از سر انتقام یه سن ایچ از این مرتیکه کش رفتم تا درس عبرتی باشه واسش که دیگه از این کارا نکنه
همچین ادمه خوبی هستم
دیدگاه  •   •   •  1393/06/31 - 19:45
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ