یافتن پست: #بچه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
غضنفر تو تاکسی به راننده میگه:میدان امام حسین رو بلدی
راننده:من خودم بچه امام حسینم
غضنفر اشکش درمیاد میگه: توعلی اصغری ؟چقدر بزرگ شدی
دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 14:52
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻨﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻩ ،
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻵﻥ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯾﻪ ، ﺗﻮ ﻃﺮﺡ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ
۲۲ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻡ !
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ بچه ای ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﻧﻤﯿﺸﺪ !

ﻣﻦ :|
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ :|
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﻭﻡ :|
همراه وسط :|
همراه یکی مونده به آخر :|
ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ :D

دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:49
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

{ شکلات }

با یه شکلات شروع شد ؛
من یه شکلات گذاشتم تو دستش ؛
اونم یه شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم ؛ اونم بچه بود ؛ سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد ؛
دید که منو میشناسه .
خندیدم ؛ گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوست ؛ دوست ؛ گفت : تا کجا ؟
گفتم : دوستی که تا نداره
گفت : تا مرگ ؛ خندیدم ؛ گفتم : من که گفتم تا نداره ؛
گفت : باشه ؛ تا پس از مرگ ؛
گفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره ؛
گفت : قبول ؛ تا اون جایی که همه دوباره زنده میشن ؛ یعنی زندگی پس از مرگ ؛
بازم با هم دوستیم ؛ تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه با هم دوستیم ؟
خندیدم ؛ گفتم :تو تا هر جا دلت خواست تا بکش ؛ از سر این دنیا تا سر اون دنیا ؛
اما من اصلا براش تا نمیزارم
نگاهم کرد ؛ نگاهش کردم ؛ باور نمیکرد ؛
میدونستم اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه ؛ دوستی بدون تا رو نمیفهمید .. گفت : بیا برای دوستیمون یه نشونه بزاریم ؛
گفتم : باشه تو بزار ؛
گفت : شکلات ؛ هر بار همدیگرو می بینیم یه شکلات مال تو ؛ یکی هم مال من باشه
گفتم : باشه ؛ .... هر بار یه شکلات میزاشتم تو دستش ؛
اونم یه شکلات میزاشت تو دست من
باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی دوستیم ؛ دوست ؛ دوست ...
من تندی شکلاتمو باز میکردم میزاشتم تو دهنمو تند تند میمکیدم
میگفت شکمو ؛ تو دوست شکمو من هستی ؛
و شکلاتشو میزاشت تو یه صندوقچه کوچولو خوشگل ؛
میگفتم : بخورش ؛
میگفت تموم میشه ؛ میخوام تموم نشه برای همیشه بمونه ؛
صندوقچه پر از شکلات شده بود ؛ هیچ کدومشو نمیخورد ؛
ولی من همشو خورده بودم
گفتم ؛ اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن ؟
گفت : مواظبشون هستم ؛ میگفت : میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم ...
من شکلاتمو میزاشتم تو دهنم میگفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره دوستی که تا نداره ..
یکسال ، دوسال ؛ سه سال ؛ چهار سال ؛ هفت سال ؛ بیست سال شد
اون بزرگ شد ؛ منم بزرگ شدم ؛ من همه شکلاتامو خوردم ؛ اون همه شکلاتاشو نگهداشته ؛
اون اومده بود تا امشب خداحافظی کنه ؛ میخواد بره ؛ اون دور دورا ؛
میگه : میرم اما زود بر میگردم ؛
من که میدونم میره بر نمی گرده ؛ یادش رفت شکلات به من بده ؛ من که یادم نرفته بود
یه شکلات گذاشتم کف دستش ؛ این برای خوردنه ؛ یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش
این آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت ؛
یادش رفته بود صندوقی داره برای شکلاتاش ؛ هر دو تا رو خورد ؛ خندیدم ؛ میدونستم دوستی مون تا نداره ؛ اما دوستی اون تا داره مثل همیشه
خوب شد همه شکلاتامو خوردم ؛ اما اون هیچ کدومشو نخورده ؛
حالا با یه صندوق پر شکلات های نخورده چی کار میکنه ؟؟

دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 18:42
+4
be to che???!!
be to che???!!
برا بچه دوستم آدامس موزی خریدم بهش دادم
برگشته میگه :من تریدنت میخورم
والا ما بچه بودیم لاستیک میجوییدیم
1 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 16:39
+4
be to che???!!
be to che???!!
من تو سال جدید موفقیت بچه هامو از خدا خواستم

البته هنوز باباشون آشنا نشدم ولی خب مهر مادریه دیگه..
1 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 16:30
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یارو با بچه ش میره میوه فروشی بچه هی موزمیخورده
مغازه دارصداش درمیاد!
باباهه میگه: ولش كن آقا بچم عقب مونده س!
مغازه داره میگه : دیوث اگه عقب مونده ست چراپیاز نمیخوره؟؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/15 - 20:58
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی بچه بودم؛ سرم میخورد به دیوار…! برآی اینکه گریه نکنم مآمآنم دیوارَرو میکُشت سر منم سریع خوب میشد یه همچین بچه ی اسکلی بودم!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/14 - 10:20
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به بابام میگم خوب بچه بودیم مارو كتك زدیاااا

شتلق خابوند در گوشم میگه كره خر من كی دستم

رو شماها بلند شده ؟؟

من :|||
2 دیدگاه  •   •   •  1393/02/13 - 21:29
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
راستییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...

امروز تو کافه بابک جهانبخشو دیدیم...{-29-}
17 دیدگاه  •   •   •  1393/02/13 - 21:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما یه بار بین راه نگه داشته بودیم غذا بخوریم،
یه خانواده‌ دیگه هم اونور نشسته بودن…
یه بچه داشتن به زور اگه سه سالش بود،
بعد باباهه راه افتاده بود دنبال این هی صداش میزد : آقا سید محمد صادق بیا …
ما با این کهولت سن به زور اگه “هوی” صدامون کنن …\
:|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/13 - 21:26
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ