یافتن پست: #بچه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم ...

بچه که بودم ی روز دیدم ماهی عید نوروزمون حالش قاراش میشه وداره گیج میزنه...!!!

منم رفتم تو تنگش قرص استامینوفن وقرص سرما خوردگی انداختم زود خوب بشه ولی نشد ...!!!

فکرکنم دیر شده بود ...!!!

چقدرم خر کیف شدم ازاین حرکت انسان دوستانه وجوانمردانه خودم ...!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/12/25 - 19:36
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از هیجانات زاید الوصف غیرقابل توصیف عید این بود که

مثلا بچه بودیم میرفتیم جایی عید دیدنی و توی ذهنمون روی

مثلا ۱۰۰۰تومن عیدی حساب میکردیم

ولی در کمال ناباوری مثلا بهمون ۲۰۰۰تومن عیدی میدادن ،

یعنی هنوز که هنوزه دانشمندا با عمه هاشونم نتونستن،

میزان خوشحالی این صحنه رو به رشته تحریر دربیارن !

البته برعکس این قضیه رو چون در توان روح و روان من نیست دیگه نمیگم

:|
دیدگاه  •   •   •  1392/12/25 - 15:12
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه ها سلام
3 دیدگاه  •   •   •  1392/12/24 - 18:54
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



طفلکی سربازه ...








بچه دلفین ناز نازی ...









کی حاضره به این ماموریت خطرناک بره؟؟؟








دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 18:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دقت کردید بچه ها چه علاقه ای به خوردن شصت پاشون دارند؟؟؟




دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 17:59
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بگو دیروز چی شد؟؟؟
دیروز تو اتویوس یه پسر بچه ی خیلی ناز که حدودا 3 ساله بود گریه میکرد و تانکر تانکر اشک میریخت در حدی که درو پنجره اتوبوس به التماس افتاده بود ..به مامانش میگف چرا واسم شکلات نخ[!] ؟؟؟چ جیغای رنگیم که نمیزد ....خلاصه کاسه صبر مامانیش لبریز شد و با عصبانیت گفت آمپول میزنما (خودتون دیگه قیافه مامانه رو تو اون لحظه تصور کنید) حالا اینجارو داشته باش بچه پررو پرو شلوارشو کشید پایین بیا بزن... من و اژ آمپول میتلشونی؟؟
من و میگی هنوز تو شوکم م م م خدایی قفل کردم...
اینا عایا بچن یا غول چراغ جادو .....

دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 17:41
+2
AmiR
AmiR
بعد از مدتها اومدم بچه هااااااااااااااااااااااااااا
اوا راستی سلامممممممم
{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 23:24
+5
SAEED
SAEED
در aBiHa
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 20:53
+11
-2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه میگم مثلا الن ما سال ۱۳۹۲ هستیم میگیم ۹۲ اگه بریم سال ۱۴۰۰ میگیم سال دوصفر عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
O_o سوال شد برام
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 20:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه ی 3 چهار ساله ی داداشمو بردم تو سوپری محله

هرچی دید میخواست
یکی دوتاشو برداشتم براش
بازم هی میگفت از اینا از اینا

به فروشنده اشاره کردم گفتم عمو اینا رو نمیفروشه ( فروشنده هم اونجا بود)
بچه هم نه گذاشت نه برداشت برگشت گفت "عمو گه خورده" !!!

من :||||
فروشنده : o_O
بقیه مشتریا :))))

دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 19:23
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ