یافتن پست: #بچه

sara
sara
تو این فیلم خارجیا که نشون میده مادر و پدره دعواشون میشه یه دفعه بچه میگه : مامان بابا بس کنید من

خستم … انقدر دعوا نکنید !!! بعد پدر و مادره شرمنده میشن و دیگه دعوا نمیکنن …
خواستم بگم اینا همش دروغه من اینکارو کردم اون وسط یه کتکی از هردوشون خوردم که تا یه هفته به دیوار

سلام میدادم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 13:24
+2
-1
sara
sara
ﺳﺮ ﻣﻴﺰ ﺷﺎﻡ ﺑﻮﺩﯾﻢ واسم اس.ام.اس اﻭﻣﺪ!

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ :

ﺑﺒﻴﻦ ﺑﭽﻪ ﻣﻦ ﻓﻌﻼ شوهرت نمیدما ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ!

ﻣﻦ<img src=" title="{-15-}" />
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ : ﺣﺎﻻ ﻛﻲ ﻫﺴﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍد بگیردت ؟

ﻣﻦ<img src=" title="{-15-}" />

خواهر ﻛﻮﭼﻴﻜﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﻧﻮﺑﺘﻪ ﻣﻨﻪ ﻫﺎ !

ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﻦ<img src=" title="{-15-}" />


ﺑﺎﺑﺎﻡ رو به من : اه؛اه ... پاشو گمشو! این بچه رم هوایی کردی!

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ<img src=" title=":|" />

ﺣﺎﻻ اس.ام.اس از کی بود؟

"ایــرانسل<img src=" title="{-15-}" /><img src=" title="{-15-}" />
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 13:20
+3
saeed
saeed

به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین


یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری


 که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه


 سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم


که باشی انگشت کوچیک یه عشق


خودم نمیشی....

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:40
+3
بهناز جوجو
بهناز جوجو

به سلامتی بچه هایی که سر تا پاشون زیر بارون خیس میشه ولی رفاقتشون نم نمیده … {-27-}

دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 17:19
+4
saman
saman
دیدین چه بچه ی حرف گوش کنیه این تنهایی ؟

یه لحظم از کنارت دور نمیشه...



تازه غروبای جمعه با دلتنگی وسط دلت لی لی بازی میکنن...


(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 21:13
+4
saman
saman
ﺭﻓﯿﻘﺖ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﻪ؟

ﻋﺸﻘﺖ ﻭﻟﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﻓﺘﻪ؟ 


ﺑﻪ ﺩﺭﮎ...


ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﺑﭙﻮﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻮ ﺑﺮﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ترین نقطه ﺷﻬﺮ 


ﺑﺒﯿﻦ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻏﺬﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻦ


ﺑﺒﯿﻦ ﭘﺪﺭﯾﻮ ﮐﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﻮﻥ ﺳﺮﺵ ﺗﻮ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻪ...


ﺑﺒﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ...


ﺑﺮﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮﻥ ﺗﺎ ﺧﺒﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺮﯾﻀﺎﺷﻮﻧﻮ ﺑﺸﻨﻮﻥ...


آره... ﺯﻧﺪﮔﯽ اینه قدر سلامتی و داشتن خانواده خوبتو بدون...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 21:09
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

این پسربچه سگش را به گردش برده بود که ناگهان پایش داخل یک چاله کوچک آب رفت و همین امر باعث علاقمندی کودک به چاله آب شد چرا که آب داخل آن به بیرون می پاشید!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 19:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میدانم که یکی از روزهای مبهم دور…
وقتی جلوی تلویزیون رو کاناپه لم داده ای و بچه ها از سروکولت بالا میروند…
درست همان لحظه ای که قرار است احساس کنی خوشبخت ترینی…
ناگهان…
یاد من به سینه ات چنگ میزند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:48
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
استاد اومده سر کلاس میگه

:

بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده...

بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن...

استاد پرسید چی شد؟

دوستش گفت: غرق شد دیگه استاد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:28
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه که بودم، این موقع از سال که میشد کتاب درسی‌ هام رو جلد می‌کردم. نه برای اینکه سالم بمونه، فقط برای اینکه یه ته خودکار بیک بندازم زیر جلد و با بغل دستیم فوتبال بازی کنم... یادش بخیر
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:01

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ