یافتن پست: #بیخیال

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
ما که امسال برف ندیدیم خوش بحال اونایی که برف بازی کردند{-60-}
9 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 18:10
+6
maryam
maryam
آیا می دانید که بدن انسان تنها قادر است تا آستانه 45 واحد درد را تحمل کند. اما در زمان زایمان، مادر تا 57 واحد درد را تحمل می کند. این مانند این است که 20 استخوان بدن در آن واحد شکسته شوند. به مادر و همسران خود عشق بورزید.
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:12
+4
-1
maryam
maryam
تا حالا دقت کردين وقتي پسرا ميرن حموم خوشگل ميشن ولي وقتي دخترا ميرن حموم زشت ميشن و سريع ميدون ميرن تو اتاقشون که کسي نبينتشون؟؟؟!!!؟!{-33-}
24 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 13:47
+4
benyamin
benyamin
امروز روز خوشگلاس این پیامو برای تمام خوشگلایی که میشناسی بفرست فقط خواهشن منو بیخیال شو همین الانشم بالای صدتاشو برام فرستادن{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/13 - 14:45
+1
aB'Bas S
aB'Bas S
نماي زيبا از فاز 2{-7-}
8 دیدگاه  •   •   •  1390/12/12 - 12:30
+7
mitra
mitra
چه لذتی داره اینکه
یه وقتایی
چشماتو ببندی و بگی:
هر چه باداباد! بیخیال...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 01:27
+6
parham
parham
حاجی بچه رو دیگه بیخیال خدایی!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 19:20
حمید
حمید
ازدواج تو ایران

تموم جانوران وقت جفت گیریشون که میشه میرن جفت میگیرن !

و اما ایرانیا وقتی طبق احتیاجات طبیعی نیاز به جُفت پیدا می کنن :

۲۰ سالگی : آخه تو از زندگی چی میفهمی جوجه ؟!

۲۱ سالگی : دَرسِت رو بخون ، زر اضافه نزن

۲۲ سالگی : بدو برو سربازی تا سر حال بیای

۲۳ سالگی ( حین خدمت ) : به علت وجود کافور در غذا ، عملاً نیاز به جفت میپَره !

۲۴ سالگی : تحصیلات داری آخه ؟ به چه رویی میخوای بری زن بستونی ؟

۲۵ سالگی ( داخل دانشگاه ) : با شمام ، خانوم و آقا ، تشریف بیارین حراست

۲۶ سالگی : هنوز در حال ادامه تحصیلات

۲۷ سالگی : کماکان ادامه ی تحصیل … ( چند باری بازداشت توسط نیروی محترم گشت ارشاد )

۲۸ سالگی ( پایان تحصیلات ) : شغلت کو ؟ کارت کو ؟ پس اندازت کو ؟

۲۹ سالگی : دلار رفته بالا ، سکه رفته بالا ، زن گرفتن دیگه به صرفه نیس . هم خودم بدبخت میشم ، هم زنم

۳۰ سالگی : کی حال ازدواج داره دیگه ؟ … بیخیال !

۳۱ سالگی … {-6-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 01:17
+4
zahra
zahra
[!] و تهرونیه دعواشون میشه، میبرنشون کلانتری. افسرنگهبان از تهرونیه میپرسه: اسمت چیه؟ یارو با بیخیالی میگه: فِری... افسره حسابی چپ و راستش میکنه، میگه: بی پدر فکر کردی اینجا خونه خالست خودمونی شدی؟ گفتم اسمت چیه؟ تهرونیه که حساب دستش اومده بوده میگه: فریدون قربان! افسره برمی‌گرده به [!] میگه اسم توچیه؟! [!] اسمش قلی بوده، یکم فکر میکنه بعد با ترس جواب میده: قولیدون!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 23:42
+6
-1
مهسا
مهسا
پیراهن نگاه مرا مکش از پشت ....

که بر میگردم...

و بیخیال عزیزهای مصر ویعقوبهای چشم به راه،

چنان به خود میفشارمت !

که هفتادو هفت سال تمام ...

باران ببارد و گندم درو کنیم ....
دیدگاه  •   •   •  1390/11/24 - 21:18
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ