یافتن پست: #تاکسی

saman
saman
در CARLO
اینایی که از تاکسی پیاده میشن
بعد تازه دستشونو میکنن تو این جیبشون
بعد دستشونو میکنن تو اون جیبشون
بعد بقیه جیباشونو میگردن
کیف پولشونو درمیارن و یه ۱۰هزار تومنی مثلن میدن
به راننده تاکسی تا اون خوردش کنه ۹۵۰۰تومن بهشون پس بده
رو باید توی میدون اصلیه شهر دار زد ! :|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 15:43
+7
saqar
saqar
گفت به سلامتیه اون راننده تاکسی که توی این گرما کولر ماشینش رو برای چادری‌ها روشن می کنه.
گفتم نه!
به سلامتیه اون بانوی چادری که اگر کولر هم براش روشن نکنن بازم به چادرش افتخار می‌کنه.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 17:17
+9
saman
saman
در CARLO
ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسی ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ

ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ! ﻗﺮﺍﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ

ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار کنن !

ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ

ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت

ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ..

ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ

ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ

ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بکن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره !

بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگین چی شده !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 13:43
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
یارو میره انگلیس راننده تاکسی می شه
ازش می پرسن سختت نیست فرمون سمت راسته؟

می گه نه فقط بعضی وقتا حواسم نیس تف می کنم تو صورت مسافر بغلی!{
-18-}{-18-}{-18-}{-18-}
آخرین ویرایش توسط mamad-rize در [1392/04/18 - 22:26]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 22:26
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 19:28
+6
saman
saman
در CARLO
*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره

به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 15:02
+5
saman
saman
در CARLO
مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار ، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند . 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه . آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آوردو گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟
گفت :می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 11:02
+4
AmiR
AmiR
اینم سوتی مامان ما در تاکسی :
تو تاکسی نشستیم مامانم خواست کرایه رو حساب کنه.پرسید چقدر میشه ؟
راننده گفت هزار تومن .!
مامانم شاکی شده تو اوج عصبانیت برگشته میگه :ماهفته ی پیش با
[!] تا اراک اومدیم کرایمون نسبت به مسیرمون خیلی کمتر شد.....
راننده گیج و منگ داشت مامانم رو نگاه میکرد ...!
آخه مادر من vip کجا [!] کجا ...!!
{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-33-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/03/5 - 11:52
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
عزرائیل

مسافر روی صندلی جلو می نشینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه…
راننده واسه یه مسافر خانم که دست تک.ون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه. مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم. راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف می زنین؟ راننده تا اینو می شنوه ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه…







بعد زنه و مرده با هم ماشین رو می دزدند!
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/03/4 - 20:30]
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:28
+12
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
زیر باران اگر دختری را سوار کردید جای شماره به او امنیت بدهید

او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصود مورد نظرتان

در تاکسی،خودتان را به در بچسبانید نه به او

(هرچه را برای خود میپسندید ، برای دیگران بپسندید) {-26-}
دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 15:22
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ