♥ نگار ♥
در میکده دوش، زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:
از میکده هم به سوی حق راهی هست !!!
♦♦♦ شیخ بهایی♦♦♦
Milad
دست های کوچکش به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و او بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و
برای فرج آقا " دعا " می کند....!
علـــــــــــــــــی
نذر کرده ام
صد دور تسبیح
اهدنا صراط المستقیم بخوانم
شاید
مرا که میبینی
دیگر مسیرت را کج نکنی!!!
amir reza
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟