بنویسم از این حس سرکوب شده
از این حسی که بغض به گلوم میندازد
از این حال غریب !!!
از این دلتنگی و تضاد تلخ!
از آن روزهای بی تکرار
از آن التهاب درون و از آن عشق دیر یافته
عزیز دورم! دور نزدیکم ! عزیز عزیزم !
با تو بودن به گونه ای و بی تو بودن به گونه ای دیگر است
تو را باید کجای روزگارم جای دهم ؟
که دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد !
که هیچ گاه از دستت ندهم ؟
تو را باید به چه نام بخوانم که بمانی و من ؟!
من کجای روزگارت خواهم بود؟
من با نگاهت حرفها دارم
مقصد هایی برای رسیدن
تو درد مشترکی ! مرا فریاد کن
باتو میشود همیشه عاشق ماند
تو از آن منی و من بی تو ویرانه ای بیش نیم ...
بمان ...
عاشق نميشوم، دلواپسم نباش
دستاني از تهي، پاهايي از ورم
فکر مرا نکن، امروز بهترم...
*****
حال مرا مپرس، چيزي مهم که نيست...
اين دلشکستگي، اقرار بيکسيست
درگير من مشو، همدم نميشوم
حوا مرا ببخش... آدم نميشوم...
*****
تقصير تو نبود، نه من نه بخت خود
تو عشق خط زدي، من خواستم نشد
درگير عادتم، سرگرم خود شدم
در مرز يک سقوط، ديگر نه تو نه من...
*****
از پشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم... حوا بيا ببين
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همين!
ما جدا مانده ايم از هم و اين،بي گمان سرنوشت خوبي نيست
بي تو دنيا بهشت هم كه شود، بي شك اصلا بهشت خوبي نيست
ماه ارديبهشت من امسال،گرچه بارانِ بسياري داشت،
حس تلخي ولي به من مي گفت:اصلا ارديبهشت خوبي نيست
اين كه ما فكر مي كنيم به هم،نيمي از راه عشق طي شده است
بازگشت از ميانه ي اين راه،منطقاً بازگشت خوبي نيست
مي شود نا اميد بود از عشق، از تو دلخور نمي شوم....اما
اين كه چيزي عوض نخواهد شد،حرف هاي درشت خوبي نيست
عشق حالا معطل من و تست،تو ولي دل سپرده اي به زمان،
عشق يك معجزه ست، باور كن،كه زمان لاك پشت خوبي نيست
رفته اي تا كه شعر خلق شود؟زندگي شعر نيست، باور كن
اين كه"ليلي"شوي تو، من "مجنون"، ابدا سرنوشت خوبي نيست
پيش از اينها نه،بعد از اين هم نه،عشق اكنون معطل من و تست
زنگ اين خانه را بزن، هستم، ما شدن سرگذشت خوبي نيست؟
خیانت را دوباره در دلم تکرار کردی " تو "
عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشمانت
و کار قلب این دیوانه را دشوار کردی " تو "
چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت
چقدر این چشم ها را پیش مردم خوار کردی " تو "
شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف
شهامت مال هرکس نیست،پس انکار کردی " تو "
چقد اشعار زیبایی برایم خواندی و گفتی
و بازی با دل بیمار من بسیار کردی " تو "
شبی که دیدمت با دیگری در کوچه جا خوردی
وناچار این طلوع تازه را اقرار کردی " تو "
دلم می خواست عکست پیش من باشد،نشد زیرا
مرا در دادن هرچه که بود اجبار کردی " تو "
نمی بخشم تو را،او را و هرکس را که بد باشد
خدایم خود تلافی می کند هرکار کردی " تو "
نمی بایست نفرین آخر پیمان ما باشد
مرا اما به این کار غلط ناچار کردی " تو "
دلم را دیگر از هرچه نگاه و آرزو کندم
تمام پنجره های مرا دیوار کردی " تو "
چه حسنی داشت درد این شکست تلخ،می دانم
مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی " تو "
دیگراین ناله هافایده ندارد.حالااشکهایت رابه پای سنگی بریز
که برروی مزارم می گذارند.من رفته ام،
خیلی پیش ازآن که توبه خودبیایی رفته ام.
رفتم تالحظه های تنهایی ام راپشتحصاری ازفراموشی هاپیداکنم.
دیگراین گریه هاوفریادهانه توراتخلیه می کند
ونه مرازنده می کند.
ولی بااین حال قول می دهم همیشه به سراغت بیایم.
هنوزهم باگریه هات می گریم وباخنده هات می خندم.
مثل همیشه برات ازخودم،
ازدنیای ساکت کودکی هام می گویم.
من تورامثل همان سادگی هاخواهم بخشید،
توتقصیری نداری.آنهانمی دانندچه رنج هایی تحمل کردی.
آنهانمی دانندچه قدرهمیشه تنهابودی.
وطعم تلخ غربت وبی همدمی راسالهاوسالهاتنها،به دوش کشیدی.
نمی دانند چه قدرفلاکت وبدبختی راتحمل کردی.
من تورامی بخشم چون می دانم باتوچه کردند:
باتو،بابچه ات بااحساس وغرورت بازی کردند
وازطعم تلخ این بازی به نفع خودسودبردند
وباصدای بلن خندیدند.
من توراقبل ازاین نیزبخشیده بودم،
وقتی ابرازعشق کردی،
وقتی ترکم کردی،
وقتی طعنه هات روبه پام ریختی،
وحتی وقتی منوکشتی.بازهم توروبخشیده بودم،
قبل ازاین که بمیرم.
خانه دلم همیشه تاریک وتنها بود،
قلبم همیشه تورامی طلبید،
ولی حالامن مرده ام درآرامش ابدی،
آسایشی دورازهرگونه رنج وتنهایی وحسرت،
دراین بسترسردخاک دیگرجسم وروحم ازدوری تونمی لرزه
وبهانه گیری نمی کند،ولی می دانم که دلم برات تنگ می شه.
برای نگاه عاشقت،
برای عشق نوجوونی ات.
من مرده ام واین آرامش زیرخاک رومدیون توهستم.
توهم منوببخش،اگردرکشاکش زندگی وگریزوناگریز
این حیات تلخ،بهانه ات راکردموبه سراغت آمدم.
مراببخش برای هر آنچه خواستم وبودی،
خواستی وبودم،وبرای هرآنچه که نمی دانم.
من پذیرفتم که عشق افسانه نیست
این دل درداشنا دیوانه نیست
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم اغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازاد باش
گرچه تو تنهاتر از ما میروی
ارزو دارم ولی عاشق شوی
ارزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
میرسد روزی که بی من
لحظه ها را سر کنی
میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی...
خیلی ممنون بابت پست زیباتون.من با این قطعه کلی خاطره دارم...
1392/05/28 - 23:48 ( لايک توسط 1 کاربر )خواهش میکنم بهار خانم : حالا که خاطره دارید تقدیم به شما ....
1392/05/29 - 00:44متشکرم...
1392/05/29 - 12:03