یافتن پست: #تلخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی خدا داشت بنده هاشو می آفرید..
با قلم نوک طلایی رو پیشونی هاشون..
نوشت..قصیه خوب سرنوشت....
ولی وقتی نوبت به من رسید....
شکست نوک قلم طلا...
خدا..از مرغ غم یه پر گرفت..
روی پیشونی من نوشت قصه ی تلخ
سرنوشت...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 19:52
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باید باور کنیم
تنهایی
تلخ ‌ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ ‌ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
..
دیر آمدن!
دیرآمدن!

چارلز بوکوفسکی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 18:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،

صداقت با دروغگو،

و مهربانی با سنگدل
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 18:39
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته روح فزا از دهن دوست بگو

نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام

شمه ای از نفحات نفس یار بیار

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز

بی غباری که پدید آید از اغیار بیار

گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب

بحر آسایش این دیده خونبار بیار

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست

خبری از بر آن دلبر عیار بیار

شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن

به اسیران قفس مژده گلزار بیار

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

عشوه ای از آن لب شیرین شکر بار بیار

روزگاری است که دل چهره مقصود ندید

ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

دلق حافظ به چه ارزد به میش رنگین کن

وانگش مست و خراب از سر بازار بیار
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 15:03
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "

چشمها راشستم باز همان را دیدم

جز دو رنگی و دروغ

جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.

پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.

دورهء تلخ فریب

دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.

دورهء این همه نامردی هاست.

تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟

باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 13:17
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

تنـــهایی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 18:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیدمش از دور که می رفت اشک سردی رو چشاش بود
اون نمیخواست بره اما زنجیر اجبار به پاش بود
می شنیدم هق هقش رو که می گفت تا فردا به درود
لحظه ها تلخ بود اما چشم من منتظرش بود
به سلامتی ای همه کس
میدونم که برمیگردی
میدونم دلت همینجاست از دلم سفر نکردی
خیلی زود رفت لب جاده اما من او نو میدیدم
خداحافظ گفتنش رو خیلی روشن می شنیدم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باز هم لحظه ی تلخ رفتنت فرا رسید از تمام بودنت، چند غزل به ما رسید باز من ماندم و عشقی که اسیرش هستم عشق من معجزه ای بود که از خدا رسید!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:54
+3
saman
saman
نه طريق دوستان است و نه شرط مهرباني كه به دوستان يكدل سر دست برفشاني

دلم از تو چون برنجد كه به رحم در نگنجد كه جواب تلخ گويي تو بدين شكردهاني
نفسي بيا و بنشين سخني بگو و بشنو كه به تشنگي بمردم در آب زندگاني

غم دل به كس نگويم كه بگفت رنگ رويم تو به صورتم نگه كن كه سرايرم بداني

عجبت نيايد از من سخنان سوزناكم عجب است اگر نسوزم چو به آتشم نشاني

نه خلاف عهد كردم كه حديث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در ميان جاني

اگرت به هركه دنيا بدهند حيف باشد و گرت به هرچه عقبي بخرند رايگاني

تو نظير من ببيني و بديل من بگيري عوض تو من نيابم كه به هيچ كس نماني
نه عجب كمال حسنت كه به صد زبان بگويم كه هنوز پيش ذكرت خجلم ز بي زباني

دل عارفان ربودند و قرار پارسايان همه شاهدان بصورت، تو بصورت و معاني

مزن اي عدو به تيرم كه بدين قدر نميرم خبرش بگو كه جانم بدهم به مژدگاني
مده اي رفيق پندم كه به كار در نبندم تو ميان ما نداني كه چه ميرود نهاني

بت من چه جاي ليلي كه بريخت خون مجنون اگر اين قمر ببيني دگر آن سمر نخواني

دل دردمند سعدي ز محبت تو خون شد نه به وصل ميرساني نه به قتل ميرهاني
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:44
+3
saman
saman
اي صبا نكهتي از خاك ره يار بيار ببر اندوه دل و مژدة دلدار بيار

نكتة روحفزا از دهن دوست بگو نامة خوشخبر از عالم اسرار بيار

تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام شمه اي از نفحات نفس يار بيار

به وفاي تو كه خاك ره آن يار عزيز بي غباري كه پديد آيد از اغيار بيار

گردي از رهگذر دوست به كوري رقيب بهر آسايش اين ديدة خونبار بيار

خامي و سادهدلي شيوه جانبازان نيست خبري از بر آن دلبر عيار بيار

شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن به اسيران قفس مژده گلزار بيار

كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بيدوست عشوه اي زان لب شيرين شكربار بيار

روزگاري است كه دل چهرة مقصود نديد ساقيا آن قدح آينهكردار بيار

دلق حافظ به چه ارزد به مي اش رنگين كن وانگهش مست و خراب از سر بازار بيار

 
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:41
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ