یافتن پست: #تلخ

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
در میان گونه گونه مرگ ها

تلخ تر مرگی ست، [!]گ ها

زان که در هنگامه ی اوج و هبوط

تلخی مرگ ست با شرم سقوط

وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬

-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-

رو به بالا و ز پستی ها رها

خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...

شعر از شفیعی کدکنی
14 دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 01:15
+9
ali rad
ali rad
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است

آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است

هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد

های های دل دیوانه من پنهانی است.....
دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:02
+4
mitra
mitra
در ترول
کیا از این تجربه تلخ کلی حرص خوردن ؟
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 18:58
+10
ali rad
ali rad
خسته ام از حقیقت های تلخ...

دروغ بگو

من همان کودکی هستم

که باور می کنم...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 13:19
+2
ali rad
ali rad
گفتند بر تلخی ها چشم ببند و

صبور باش.

روزی بالاخره

آنهمه شادی پنهان صدایت می زنند...

حالا سالهاست

با چشمان بسته می روم

می شمارم

و فریاد می زنم...

"بیاااااااااام م م م" ؟؟؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 12:54
+2
danial
danial
فاجعه ی رفتن من چیزی را تکان نداد
هنوز هم چای میخورد، هنوز هم سیگار می کشد،کار می کند،قدم می زند . . .
هنوز هم هست،اما!
تلخ تر ،تنهاتر ،بی اعتمادتر{-38-}
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 10:57
+8
مهسا
مهسا
زندگی در گذر حادثه هاست ، گاه تلخ است و گهی شیرین است
دل ما در پس این تلخی و شیرینی هاست ، صاف و صادق بماند زیباست
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 00:16
+4
sahar
sahar
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 22:03
+8
-1
sahar
sahar
دلـت را بتـکان ...
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...
کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...
خــــــــانه تـکــــــانی دلـت مبـــــــــــارکـــــــــــــــ
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 22:00
+8
ali rad
ali rad
چه داروی تلخی است : وفاداری به خائن ، صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 20:05
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ