یافتن پست: #تمام

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابام تازه اسمس زدن یاد گرفته ،
خیلی لفظ قلم اسمس می نویسه ...
مثلن اسمس میده :
«آیا کلاست تمام شد؟»
من جواب میدم :
« آری پدر،هم اکنون بر مرکب مینشینم و بی درنگ به خانه باز میگردم !! »
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 20:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از او هیچ چیز باقی نمانده است...

جز رد پایی که بر تمام من مانده است...!!!

دست نوشته های یاسی_فانوس نامه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 20:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیامو گرفتی
تمام جاده ها رودوره کردم تو قبلا رد پاهامو گرفتی
من از تو راه برگشتی ندارم به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می دونی اگه از من جداشی منم که سمت تو میرم همیشه
مسیر جاده بازه روبم اما برای دل بریدن از تو دیره
کسی که رفتنو باور نداره اگه مرد سفر باشه نمیره
خودم گفتم یه راه رفتنی هست خودم گفتم ولی باور نکردم
دارم می رم که تو فکرم بمونی دارم میرم دعا کن برنگردم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 19:59
+1
.:SaRa:.
.:SaRa:.
تا حالا دقت کردین
دقیقا همون روزی که 5 دقیقه دیرتر بیدار شدی
تمام وسایلت مفقود می‌شن
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 18:03
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من آهنگ غریب روزگارم غمی در انتهای سینه دارم تمام هستی ام یک قلب پاک است که آنرا زیر پایت می گذارم شبی غمگین شبی باران و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:03
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

قــا صـــــد ک قاصدک تمام پاییز و زمستان را در راه بود
تا با مژده ی بهاری دیگر شادی بکارد به دشت شور بیارد به باغ
هم ز دل لاله ها
پاک کند درد و داغ خبر دهد
از بهار
به لاله ی نگونسار بر شاخه های سوسن روشن کند چلچراغ .

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:01
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسانی دیگر را خوار نمی شمارد زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامش ، گذرگاهایش را می آراید من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را می شناسند حسد جان را نمی گزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند   سیاه یا سفید از هر نژادی که هستی از نعمت گسترده زمین سهم می برد هر انسانی آزاد است شور بختی ، از شرم سر به زیر می افکند و شادی ، همچون مروا[!] گران قیمت نیازهای تمامی بشریت را بر می آورد چنین است دنیای رؤیای من . شعر از : "لنگستن هیوز" (ترجمه: احمد شاملو

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 11:59
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ای یار دوردست که دل می‌بری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هر چند خط کشیده بر آیینه‌ات زمان در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز سودای دلنشین نخستین و آخرین! عمرم گذشت و توام در سری هنوز ای نازنین درخت نخستین گناه من! از میوه‌های وسوسه بارآوری هنوز آن سیب‌های راه به پرهیز بسته را در سایه سار زلف، تو می‌پروری هنوز با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش می‌روم آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 11:53
+3
saman
saman
ما ترجمان دردیم

در سرزمینی دیرپای


به قدمت تاریخ


با اسراری دیریاب


لگدکوب سواران روم و ترک و عرب و مغول


اما نه مغلوب


که چیرۀ اعصار ماییم


جویبارهای خُرد


در دل اقیانوس فنا شدند


در خاکی که


تمامی تاریخ را ایستادگی کرده ست


حتی مردن ما هم باید ایستاده باشد


نام ما مرگ را جواب کرده است.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 10:54
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دلم براى تمامى حرف هایى که نمى زنى …
تنگ است !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 23:11
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ