ebrahim
مأمور بنده خدا آمده دم در سوالهايي ميكنه كه نمونه اي از سوالهايي كه ازم پرسيد رو براتون مينويسم كه ببينيد حق با من بود يا نه. تصور كنين. طبقه پنجم يك برج ۱۵ طبقه. مامور سرشماري: منزل شما به آب لوله كشي مجهز هست؟ من: «پ نه پ»، چاه داريم توي زيرزمين با دلو آب ميكشيم مياريم بالا. مامور سرشماري: اين كه توي قسمت فرزند نوشتين دخترتونه؟ من: «پ نه پ»، دختر همسايمونه، من چون عقده بابا بودن دارم، روزا مياد اينجا من اداي باباشو در ميارم. مامور سرشماري: آيا شما شهرنشين هستين؟ من: «پ نه پ»، اينجا برره ست، ما تابلوش رو عوض كرديم گذاشتيم الهيه. مامور سرشماري: سرويس بهداشتي داخل منزل هست؟ من: «پ نه پ» هر كي هرجا دلش خواست خودش رو ول ميكنه مامور سرشماري: پنجره نورگير داخل منزل هست؟ من: «پ نه پ»، تمامش رو گل گرفتيم كه خودمون رو آماده كنيم واسه خواب زمستاني مامور سرشماري: سند منزلتون مسكونيه؟ من: «پ نه پ» تجاريه، منتها ما چون عقل نداريم، ازش مسكوني استفاده ميكنيم. مامور سرشماري: آيا منزل شما مجهز به سيستم سرمايشي، گرمايشي هست؟ من: «پ نه پ»، هم ديگر رو موقع گرما “فوت” ميكنيم موقع سرما “ها
payam
یک همیشه یکه شاید در تمام عمر بیشتر از یک نباشه اما بعضی وقتها میتونه خیلی باشه مثل یک عمر اشنایی یک خاطره یک عزیز مهربونی مثل تو
Mohammad Mahdi
دختری به دوستش : فک کنم دوست پسرم داره بهم خیانت میکنه ! دوستش : از کجا فهمیدی ؟ دختر : آخه دیشب پرسیدم کجا بودی ، گفت با دوستم امیر بودم دوستش : خوب الان مشکل چیه ؟ دختر: خوب لامصّب دروغ میگه ، دیروز امیر تمام مدت با من بود !
sasan pool
شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود. بیشتر وقتها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى هوشیار مىشد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیکتر بیاید. مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود. … شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بودهاى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانهمان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى. الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مىدونى چى میخوام بگم؟» مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مىخواى بگى عزیزم؟» شوهر مریم گفت: «فکر مىکنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»
amir ali
دلم را که مرور میکنم تمام آن از آن توست فقط نقطه ای از آن خودم... روی آن نقطه هم میخ میکوبم… و قاب عکس تو را می اویزم...
aB'Bas S
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.
gha3m
دیدین سر جلسه امتحان وقتی رو یه سوال گیر میکنی تمام خاطرات زندگیت یادت میاد جز همون یه سوال بعد کافیه برگتو تحویل بدی کلمه به کلمش یادت میاد:-|