یافتن پست: #تنگ

saman
saman
این نوشته را با بُغض نوشتم !.!.!
لُـــطـــفــا
با درد بخوانـــــــ ...
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی تو را کم اورده ام....
یادت هست؟
میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟
واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟
حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند
با این همه واژه چه کنم؟
تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟
باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم
باید خوب باشم
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی
بی حوصله ام
آسمان روی سرم سنگینی میکند
روزهایم کش امده
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم
روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند
چون
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
اما شبها..
وای از شبها
هوای این دلتنگی دیوانه ام میکند
موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند
تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای آرزوهایم خانه کرده
کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم
لالایی ها پیشکش
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم
آه
و
آه
و بازم آه
خسته شدم از این همه آه
شبها تمام آه ها در سینه منند
ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم
اما حیف که قول داده ام
من خوبم ....من آرامم......
ولی دلتنگتم....
همین...<img src=(" title=":((" />

(نجیب زاده)


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:29
+1
saman
saman

دیگراین ناله هافایده ندارد.حالااشکهایت رابه پای سنگی بریز


که برروی مزارم می گذارند.من رفته ام،


خیلی پیش ازآن که توبه خودبیایی رفته ام.


رفتم تالحظه های تنهایی ام راپشتحصاری ازفراموشی هاپیداکنم.


دیگراین گریه هاوفریادهانه توراتخلیه می کند


ونه مرازنده می کند.


ولی بااین حال قول می دهم همیشه به سراغت بیایم.


هنوزهم باگریه هات می گریم وباخنده هات می خندم.


مثل همیشه برات ازخودم،


ازدنیای ساکت کودکی هام می گویم.


من تورامثل همان سادگی هاخواهم بخشید،


توتقصیری نداری.آنهانمی دانندچه رنج هایی تحمل کردی.


آنهانمی دانندچه قدرهمیشه تنهابودی.


وطعم تلخ غربت وبی همدمی راسالهاوسالهاتنها،به دوش کشیدی.


نمی دانند چه قدرفلاکت وبدبختی راتحمل کردی.


من تورامی بخشم چون می دانم باتوچه کردند:


باتو،بابچه ات بااحساس وغرورت بازی کردند


وازطعم تلخ این بازی به نفع خودسودبردند


وباصدای بلن خندیدند.


من توراقبل ازاین نیزبخشیده بودم،


وقتی ابرازعشق کردی،


وقتی ترکم کردی،


وقتی طعنه هات روبه پام ریختی،


وحتی وقتی منوکشتی.بازهم توروبخشیده بودم،


قبل ازاین که بمیرم.


خانه دلم همیشه تاریک وتنها بود،


قلبم همیشه تورامی طلبید،


ولی حالامن مرده ام درآرامش ابدی،


آسایشی دورازهرگونه رنج وتنهایی وحسرت،


دراین بسترسردخاک دیگرجسم وروحم ازدوری تونمی لرزه


وبهانه گیری نمی کند،ولی می دانم که دلم برات تنگ می شه.


برای نگاه عاشقت،


برای عشق نوجوونی ات.


من مرده ام واین آرامش زیرخاک رومدیون توهستم.


توهم منوببخش،اگردرکشاکش زندگی وگریزوناگریز


این حیات تلخ،بهانه ات راکردموبه سراغت آمدم.


مراببخش برای هر آنچه خواستم وبودی،


خواستی وبودم،وبرای هرآنچه که نمی دانم.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:47
+2
saman
saman

می خواهم عمرم را


با دست های مهربان تو اندازه بگیرم


برگرد!


باور کن


تقصیر من نبود


من فقط می خواستم


یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم


نمی دانستم گریه را دوست نداری


حالا هم هروقت بیایی


عزیز لحظه های تنهایی منی


اگر بیایی


من دلتنگی هایم را بهانه می کنم


تو هم دوری


وکسانی که دور نیستند در راهند


رفته اند برای تاریکی هایت


یک آسمان خورشید بیاورند


یادت باشد 


من اینجا


کنار همین رویاهای زودگذر


به انتظار آمدن تو


خط های سفید جاده را می شمارم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:04
+2
saman
saman

دیگر دل نخواهم بست

دوست نخواهم داشت

دیگر احساس را از هیچکس تمنا نخواهم کرد

گرچه محتاج احساسم ، گرچه محتاج تسکینم

سهم من ازعشق آنکس که امید محبت داشتم سراسر اشک و


دلتنگیست

دیگر چه انتظار عشق ورزیدن از آنکس که ژرف نگاهم را نمی فهمد

تنهایم گذاشت آنگه که نیازمند احساس بودم

دستانم را نفشرد آنگاه که تن سردم محتاج گرما بود

به انزوا می روم

به آن ژرفترین ژرفا

آنجا با خاطراتش زنده خواهم بود، غیابش را حس نخواهم کرد

لااقل آنجا آرزوهایم را در آغوش دیگری نمی بینم...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:00
+2
saman
saman

آن گاه     


که دلتنگی می رسد از راه


نمی دانم :  از کیست  تقصیر 


از آن که  می نامندش تقدیر


یا پذیرا شدن  اندیشه


به  ناچار های بود و    هست


آنزمان  که می شکند فریاد 


دل ست که  می رسد به داد


می آید با قلم هفت رنگ در دست


سرخ ، زرد ، کبود


سایه نبود و  سبز  بود


 به زندگی رنگ می زند


  می دمد در نای عشق


    تا نمیرد شادی


  شاد آهنگ می زند


نقش تو می بیند  در  حریر ابر  خیال 


می پرد  و مرا می برد


 تا   پرواز  هزار  سپید گشوده بال 


   به دادم می رسد  هر از گاه


  که نخواند  کسی  اندوهم از نگاه


آن زمان که  بر ساز  لحظه ها 


زخمه ی پریشانی  می زند   دستم


 زمزمه می کند دل  : اندوه چرا !


   هنوز او   هست  و من هستم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:58
+2
saman
saman
<<به نام خدای عاشقا>>

روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفآل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:40
+2
nanaz
nanaz
بــﮧ كورے چشم تو هم کـــﮧ باشــב حالم פֿوب ِ פֿوب اسـت
اصـلا هم בلـــم برایت تنگ نشــבه
حتــے بــﮧ تو فكــر هم نمی‌كنم
باران هم تو را בیگر به یاد من نمی‌آورב
مثل همین حالا كه می‌بارב...
لابـב حالا בاری زیر باراכּ قدم می‌زنے


.

.

.

اما...

چترت را فراموش نكن !
لباس گرم را هم......
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:35
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
هوآ رآ بو مـے کشم
چشم مـےدوزم

زل مـے زنم...

انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم:

" هــــیس...

!مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد...!"

امآ...!

گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے

دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و

پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!

دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے

کـﮧ تو رآ نمـے شنوم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 01:04
+3
be to che???!!
be to che???!!
پشت پنجره اي رو به دورها تنگ ِ غروب، كودك ِ دل رو به آسمان : مي شود فرشته بباري ؟؟

مي شود او از دل ِ اين ابرهاي تيره آغوش گشوده رو به من ِ بي من فرياد

كه بيــــــا مسافرت از راه رسيد؟؟ !!

بيا كه آرام خواهد گرفت  سر ِ پردردت !!

بيا كه چشمانت ديگر خيس نخواهد شد !!!

بيا كه ديگر هم آغوش  ِ هرزهء تنهايي نخواهي بود ...!

 منم هم آغوش فرداي تو ...فرداي من و تو !!

هي دل ساده ...!!

بگذريم وقت آن است پنجره را ببندم و زير لب آرام :

چه آرزوي خيس محالي
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:36
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
در جواب زنی که میگه دلم برات تنگ شده نباید بگی منم همینطور
باید بگی کجایی ؟
اومدم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:32
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ