یافتن پست: #تو

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
طرف استاتوس گذاشته امشب میخوام تو بالکن بخوابم
.
.
4 تا پشه کامنت گذاشتن big like طرف استاتوس گذاشته امشب میخوام تو بالکن بخوابم
.
.
4 تا پشه کامنت گذاشتن big like 
دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 14:23
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ …
ﻓﻘﻂ … ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﮕﻮ :
ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ ؛ ﻫﻨﻮﺯ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ . . .






دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 14:12
محمد
محمد
هر نتی که از عشق بگوید زیباست

حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست
دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 13:01 توسط Mobile
+2
زهرا
زهرا

مثل همیشه برای تو می نویسم تو ب نیت هر که دوست داری بخوان {-29-}

دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 01:18
+8
sahar
sahar
یارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت میرفته، افسره جلوشو میگیره، بهش میگه: شما گواهینامه دارین؟ یارو میگه نخیر! میگه: کارت ماشین چی؟ مرده میگه: دارم ولی مال خودم نیست، مال اون بدبختیه که جسدش تو صندوق عقبه! افسره کف میکنه، میره  سریع به مافوقش گذارش میده. خلاصه بعد از یک ربع سرهنگ مافوقش میاد، از مردمیپرسه: آقا شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین؟! یارو میگه: چرا قربان، بفرمایین! دست میکنه از تو داشبرد گواهینامه و کارت ماشین رو درمیاره، میده خدمت سرهنگ.  سرهنگه میگه: می‌تونم صندوق عقب ماشینتونو بازرسی کنم؟ یارو میگه: خواهش میکنم، بفرمایید. سرهنگه میره در صندوق عقب  رو باز میکنه، میبینه اونجا هم خبری نیست.  برمیگرده به مرده مگه: ولی زیردست من گزارش داده که شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین و یه جسد هم تو صندوق عقب ماشینتونه! یارو میگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون که مشاهده کردین. به خدا این افسره عقده‌ایه! دوست داره بیخودی به ملت گیر بده! لابد بعدشم گفته که من داشتم 180 تا سرعت می‌رفتم! {-18-}
دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 01:15
+8
sahar
sahar
پسره تو خیابون به دختره میگه بخورمت دختره شاکی میشه پسره میگه ناراحت نشو میخواستم بعد از چند وقت یک گهی خورده باشم!!! {-11-}
دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 01:09
+8
sahar
sahar
یارو  به بچش ميگه برو دو تا نون از خونه همسايه بگير . بچه ميره و برميگرده ميگه نون ندادند. باباهه ميگه : چه همسايه خسيس هست برو از تو يخچال خودمون بيار {-7-}
1 دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 01:07
+10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر دانشجو ، عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش شده بود .
بالاخره یک روز به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و ازش خواستگاری کرد.

اما دختر ، به شدت عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. و اون رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست دانشگاه اطلاع می ده...
روزها از پی هم گذشت و چند ماه بعد ، دختر برای امتحان از پسر عاشق، یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “
اگر منو بخشیدی بیا تا باهام صحبت کنیم .

ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
دختر بیچاره نمی دونست پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند. :
دیدگاه  •   •   •  1393/02/24 - 19:33
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامانم یه سوسک کشته انداخت توى حیاط , افتاد جلو پاى من ,
بهش مى گم این چیه ?? ترسیدم !!

مى گه : بدبخت , لیاقت ندارى , اینوو خارجى ها مى خورن !!!!
قیافه من :-\
سوسک:-|
ایرانى هاى مقیم خارج :-|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/24 - 19:07
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه وقتایی باید رفت...!
اونم با پای خودت...!
باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی...!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه...!
ولی بدون....
یه روزی...
یه جایی....
بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی...!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/24 - 18:54
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ