♥ نگار ♥
یکی از قشنگ ترین خاطرات کودکی وقتی بود که ،
وسط کلاس درس ناظم میومد می گفت :
" آهای بابات اومده دنبالت کتاباتو بردار بیا "
عینِ حبس ابدی بود که عفو رهبری بهش خورده .. ( ^____^ )
♥ نگار ♥
من قرض کردم تا برات خرج کردم
من کف خیابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتن تو نذر کردم
من ، تورو یه فرشته فرض کردم
من با تنهایی ، تو با تن هایی که تورو ولت میکنن تو اوج تنهایی
تو اون شهر پُر نقاب
تو با اون بخواب
من با قرص خواب
اگه بپرسم اون کیه که باهاشی بهم میگی با لبخند بابا اونکه داداشیمه
هه ، همون داداشیا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب میشی اونو آباد میکنی
تو که عروس نمیشی اونو داماد میکنی
♥ نگار ♥
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ تو مهمونی ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﻟﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮔﺖ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﻩ
♥ نگار ♥
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ...
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ...
ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ...
"ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ"
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ، ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ،
ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ندارند
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﺍﺷﻨد
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ....
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ!
ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ؛
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ
ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ و ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ
ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ.......
♥ نگار ♥
مدتی بود دچار بی هویتی و پوچی شده بودم.
از همه چیز و همه کس بدم میامد ،
امید به آینده هم نداشتم
. پیش هر روانشناسی هم رفتم جواب نگرفتم.
به توصیه یکی از دوستان نامهای به یکی از علما نوشتم و مشکلم را گفتم.
جواب خیلی خلاصهای داده بود، نوشته بود
فقط ترکیه
. من هم بارام را بستم چند هفتهای رفتم آنتالیا و استانبول برگشتم خیلی حالم خوب شده بود
نامه رو که دوباره خوندم دیدم نقطه
تزکیه.
کمرنگ بوده ندیدم. خدا پدرش رو بیامرزه