یافتن پست: #جمعه

حمید
حمید
به غضنفر ميگن تا حالا لو رفتي !؟ ميگه نه ! اين جمعه قرار بزار بريم !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 00:05
+1
حمید
حمید
سر صبح جمعه از سروصداي زياد از خواب بلند شدم ،رفتم آشپزخونه مي بينم بابام هي داره دره يخچالو باز مي كنه باز مي بنده، بهش مي گم چي شده سر صبح خراب شده ؟ گفت : پــ نه پــ دارم مي بندم باز مي كنم بلكه رفرش بشه يه چيزي پيدا كنيم بخوريم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/3 - 20:23
+4
ebrahim
ebrahim
روزهای هفته را هم که گم کرده باشی، عصرهای جمعه را از غم و غربتش تشخیص خواهی داد ...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 00:32
+4
masoud
masoud
سر صبح جمعه از سروصداي زياد از خواب بلند شدم ،رفتم آشپزخونه مي بينم بابام هي داره دره يخچالو باز مي کنه باز مي بنده، بهش مي گم چي شده سر صبح خراب شده ؟ گفت : پــ نه پــ دارم مي بندم باز مي کنم بلکه رفرش بشه يه چيزي پيدا کنيم بخوريم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 18:30
+1
ronak
ronak
میگن یکی از سخت ترین عذابای جهنم اینه که همیشه غروب جمعه ست و تلویزیون هم همش داره 20:30 رو پخش میکنه .....:O بـهـــــشـــــت میـخــــــــــــــــوام <img src=(" title=":((" />(((((
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 22:20
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
جمعه كوير بودم تو گوشيم ماسه رفته خراب شده ديروز بردم گارانتي ، ميگه گوشيتون خرابه؟ گفتم پَ ... گفت : خفه شو بي شخصيت ، بفرمااا بيــــرون آقاااا!!! گفتم ميخواستم بگم پـرت شدم رو رمل هاي كوير، احتمالا توش ماسه رفته باشه! طرف دوساعت عذر خواهي كرده ، ميگه پس آوردين درستش كنيم؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ مرگ مغزي شده آوردم اعضاي قابل اهداي سالمش رو بردارين
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 20:42
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
چرا اینجا اینقد ساکته؟ آدم از سکوتش می ترسه پـَـــ نــه پـَـــ میخوای شب جمعه ای همه مثل تو بیکار بیان تو سایت؟
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 19:37
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
رفتم دکتر میگه چند روزه مریضی میگم 2روز میگه با امروز؟پـَـــ نــه پـَـــ جمعه که تعطیله
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 00:58
+2
عسل ایرانی
عسل ایرانی
تنهایی یعنی . . . دلت از نبود کسی گرفته ولی برای این که خودتو اروم کنی بگی به خاطره غروب جمعه هستش.....!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 20:16
+2
-1
sasan pool
sasan pool
خب می خوام براتون داستان خریدن ماشینمو بگم که خیلی با مزه هست.صبح روز 12 فروردین ماه سال 1390 من و بابک(داداشم)امیر علی(دوست داداشم)رفتیم خیابون خورازیل روز های جمعه اونجا ماشین میارن برای فروش سه تا سمند lx بود که هر سه تاشون خاکستری بودن یکیشون خیلی تمیز بود مدل 1387 بود قیمتش هم 10.450 بود که 1میلیون کمتر از قیمت بازار بود خلاصه بعد از دیدن ماشین و تست ماشین ماشین خوابوندیم پارکینگ تا روز سه شنبه سه شنبه ماشین سند خورد.سند ماشین به اسم یک بابای دیگه بود بیمه ماشین به نام همین بابایی بود که ماشین ازش خریدم کارت سوخت ماشین هم به نام یک سمند دیگه و اسم یک بابای دیگه بود.خلاصه ماشین که خریدم تا الان 3 میلیون خرجش کردم خیلی ماشین تمیز بودی خرج هاشم همه سر لاستیک بود چون لاستیک هاش آشغال بود.دو بار من لاستیک خریدم.کلاچ هوشمند کردم.صفحه کلاچ عوض کردم و بیمه بدنه کردم و ضبط انداختم و... که اگه اینا رو خرج نمی کردم هم اتفاقی نمی افتاد.ولی خب دوست دارم ماشینم تمیز باشه.{-33-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 16:48
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ