یافتن پست: #حال

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سال پیش همین موقع ها دست تو دست هم کل خیابونارو زیر پا گذاشتیم...
ویترین تک تک مغازه هارو دیدیم... گفتیم... خندیدیم...
واسه هم لباس پسندیدیم... باهم ست شدیم...
تو اوج بودیم... نه از کسی ترسی داشتیم
نه چیزی برامون مهم بود جز کنار هم بودن...
باهم به استقبال بهار رفتیم... بهاری که مارو کنار هم نخواست...
حالا من بی تو... انگیزه ای برای سال جدید ندارم...
برای بهار جدید... واسه بهاری که تورو ازم گرفت...
امسال هم همون لباسایی رو میپوشم که تو پسندیدی


کوتاه شود



2 دیدگاه  •   •   •  1392/12/28 - 15:15
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چه ساده قید دلم را زدی...

چه ساده تنهایم گذاشتی...

چه ساده بیخیال آنهمه علاقه ام شدی...

چه ساده از من ب[!] -خیالت از تو باوفاتر است و مرا هیچوقت تنهانمیگذارد

چه ساده ...

ولی من خیلی ساده تر دل به تو دادم

حالا ببین بین این سادگی و آن سادگی چقد فرق است .

و میگویند این روزها سادگی بزرگترین خطای روزگار ماست.

ولی من خطا نكردم _

فقط كسی باورم نكرد.


دیدگاه  •   •   •  1392/12/28 - 15:13
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

پسر بچه ای یک برگه کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود،دست هایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود؛ صورتحساب
کو تاه کردن چمن باغچه: 5000 تومان،مراقبت از برادر کوچکم: 2000 تومان ،نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم 3000 تومان، بیرون بردن زباله : 1000 تومان.
جمع بدهی شما به من : 11000 تومان.
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش انداخت و چند لحظه خاطراتش را مرور کرد. سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی،هیچ.
بابت تمام شب هایی که به پایت نشستم و دعا کردم،هیچ.
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا بزرگ شوی،هیچ.
بابت غذا،نظافت تو،اسباب بازی هایت،هیچ.
و اگر شما این ها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند،چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:
" مامان ... دوستت دارم"
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلا به طور کامل پرداخت شده.

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 21:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ما ایرانیا وقتی به عشقمون می گیم
دوستت دارم
جمله به حرف میم ختم می شه
و دهن ما بسته میشه :|
ولی این خارجیا وقتی به عشقشون می رسن
می گن :آی لاو یووو
به حرف یو ختم می شه و دهن خود بخود بحالت غنچه در میاد برای بوسه
لامصب همه کاراشون حساب شدست
بعنى یه وضیه.....

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 21:35
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
(Oo)
<||>
_//_
ینی من اگه دی جی می شدم حتما یه ریمیکس جواد یساری فیت ش[!]ا میدادم بیرون واسه بر ُ بچ که حالشو ببرن
پارسال بهار دسته جمی رفته بودیم زیارت ووکا ووکا ووکا
دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 21:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یه بارم یه پیزنه تو خیابون جلومو گرفت گفت:
پسرم منو از خیابون رد کن می خوام برم اونور
خیلی پیر بود، دلم به حالش سوخت
خیابونم خیلی شلوغ بود همه ماشینا با سرعت می اومدن
منم دستشو گرفتم که ردش کنم ، بردمش وسط خیابون تو لاین سرعت ولش کردم برگشتم
نمی دونم چه بلایی سرش اومد ولی روحش شاد
خیلی پیر بود داشت عذاب می کشید ، من صلاحشو بهتر از خودش میدونستم :|

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 21:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

من لذت غذا خوردن تو قابلمه رو

با هیچ لذتی عوض نمیکنم.

لامصب تو قابلمه ده برابر خوشمزه تره!!!

مدیونین اگه فک کنین از تنبلیه!

حالا بماند که ظرف کمتری هم کثیف میشه!!!

خخخخخخخخخخخخ

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 19:08
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مرد باس موقع آشپزی بیاد به کتلت های خانوومش ناخونک بزنه بگه به به چقد خوشمزس تا خانومش از خوشحالی ذوق مرگ بشه .. :))
دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 18:24
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه جنبه ندارین با كسی دوست نشین . . . . . . . . . . . . .









میرید عشق و حالتونو میكنید اونوقت من باید یه عمر آه و ناله های شما رو لایك كنم :))
2 دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 18:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

همساﻳﻤﻮﻥ ﻋﻄﺮ ﻣﺸﻬﺪ ﺳﻮﻏﺎﺕ ﺍﻭﺭﺩﻩ ﺭﻳﺨﺘﻤﺶ ﺗــﻮﻯ ﮐﻮﻟﺮ
.
.
.
.
.
.
.
ﺣﺎﻟﻮ ﻫﻮﺍﻯ ﺍِﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ
ﻓﻀﺎ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﻌﻨﻮﻯ ﺷﺪﻩ .
ﻧﺎﺋﺐ ﺍﻟﺰﻳﺎﺭﻩ ﻫﻤﺘﻮﻥ ﻫﺴﺘﻢ!

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 18:08
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ