امروز داشتم از کنار یه ماشین رد میشدم، پسره تقریبا ۲۵ سالش بود، تو ماشین نشسته بود با تمئنینه رژ و پنکک میزد... حالا این هیچی، تو آینه لبخند میزد و واسه خودش پشت چشم نازک میکرد/ :خداییییااااااا امام زمان و آمریکا رو بیخیال قیامت کن ما دیگه تحمل نداریم
بدشانسی یعنی دوست دخترم زنگ زده میگه علی یه چیزی خونتون جا گذاشتم , حالا من هی با استرس میگم چی ؟ اونم جواب نمیده ... کل خونه رو گشتم ... تا زیر تختا .. تو حموم ... همه جا ... زنگ زدم میگم دلارام چی جا گذاشتی , یکم فک کن جان مادرت ... میگه دلمو عزیزم ... پیش تو جا مونده ......
مراقب بعضی "یک ها" باشیم. گاهی با "یک" کلام قلبی آسوده و آرام می گردد. گاهی با "یک" قطره لیوانی لبریز می شود. گاهی با "یک" بی مهری دلی می شکند. گاهی با "یک" کلمه یك انسان نابود می شود. مراقب بعضی "یک ها" باشیم. در حالی که ناچیزند، همه چیزند…
... است دیگر . . . . . . . . گاهی وقتا سوژه کم می آورد و هی می نویسد .... است دیگر .... است دیگر زهر مار و "است دیگر" ؛ مرض و "است دیگر" حیا کنید دیگر خجالت بکشید دیگر بس کنید دیگر حالا یه بنده خدایی یه شکری خورد و گرفت؛ ول کنید دیگر خفه مون کردید دیگر برید دنبال سوژه های دیگر بی خیال دیگر دیونه هم خودتی دیگر ))))
))))
|||
