یافتن پست: #حال

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سوال ی اقا پسر
دیروز با دوست دخترم بیرون بودم، تا رسیدم خونه دست كردم تو جیبم دیدم گوشیم نیست!
زنگ زدم كسی جواب نداد!
مسیری رو كه پیاده اومده بودم برگشتم، نبود!
منم جوگیر!!! گفتم خدایا اگه پیدا بشه یه گوسفند میكشم!!!
خلاصه با حال و روز داغون برگشتم خونه، زنگ زدم به دوست دخترم گفتم:عزیزم من گوشیم گم شده، اگه زنگ زدی یا اس.ام.اس دادی جواب ندادم نگران نشو!
گفت : نه عزیزم من نگران نشدم چون گوشیتو توی ماشین من جا گذاشتی. ولی نیوشا جون ومهسا جون و عسل جون تا حالا كلی اس.ام.اس دادن و یه بند هم دارن زنگ میزنن!
فكر كنم اونا خیلی نگرانت شدن.
گوشیتو میندازم تو سطل آشغال كنار در ورودی همون پارک
خراب شده ای كه با توی عوضی توش آشنا شدم.
دیگه هم به من زنگ نزن ..!
باااای ...!
حالا سوال شرعی : من الان باید گوسفند بكشم یا نه ؟

آخرین ویرایش توسط NEGAR1992 در [1392/10/5 - 16:10]
دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 16:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عشقت باید تو بغلت باشه
محکم تو سینه خودت فشارش بدی
تا نفسش بند بیاد
جیغ بکشه
دور خودت بچرخی و بچرخونیش
این قدر بچرخی ... این قدر بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ...
تا سر هر دوتانو گیج بره پهن شید رو زمین
بعد چشماتونو ببندید
دنیا دور سرتون بچرخه ... بچرخه ... بچرخه ...
بعد خوشحال باشی که چقدر زورت زیاده که تونستی دنیا به این بزرگی رو بچرخونین
دو نفری♥..


دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 15:43
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اولی : تمرین ها رو نوشتی ؟
دومی : مگه تمرین داشیتم ؟

اولی : آره ! ولی من که انجامش ندادم آخه داشتم واسه امتحان میخوندم !
دومی ( در حال سکته ) : مگه امتحان داریم ؟؟؟


و ما اینچنین فارغ التحصیل شدیم.:)))))))..

لامصب همش هم دومی بودیم<img src=(" title=":((" />(((((

دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 15:39
+4
xroyal54
xroyal54
هنگامیکه آن گلبرگهای زیبا روی زمین پراکنده میشود آن باغبان شوریده را مشاهده کنید که با چه حسرت واندوهی به آن گلبرگها ی زیبا مینگرد . قطرات اشکهایش را ببینید که آرام آرام بر گونه اش سرازیر میشود . باغبان خوب میداند که دقایقی پس از ان زیبائی وطراوت باغش با ریختن گلبرگها از بین میرود ودیگر از آن عطر م س ت کننده خبری نخواهد بود .

وزینب (س) نیز همچون آن باغبانی شوریده حال ناظر پر پر شدن گلهای زیبائی بود که جهان را عطراگین میساختند .....
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 22:46
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سر کلاس یه ردیف مونده به اخرکلاس نشسته بودم سرمو اوردم پایین

دیدم یه فندك افتاده برداشتمش

بافندک بازی میکردم، جلوم یه دختره نشسته بود پشت مقنعه اش نخ اویزون بود
بافندک گرفتم نخو بسوزونم یهواتیش گورگرفت

دوستم که کنارم نشسته بود خواست خاموشش کنه محکم زدپس کله دختره

استاد دوستموانداخت بیرون کلاس، منم انگارنه انگارکه اتفاقی افتاده جزوه مینوشتم :)))

ردیف اخر ترکیدن ازخنده خیلی حال داد کلی خندیدم :))))))))

دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 21:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
5 دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی اوقات حسرت وجود یه آدمی مثل خودمو تو زندگیم میخورم!

واقعاً خوش به حالتون که منو دارید! ^_^
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در MEETING S



كى دوس داره تا آخره این جاده رو با مخاطب خاصش بره؟؟


2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:40
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
طرف كلا یه بار تو مهمونی با دبه سركه واسش تنبك زدن اونم خونده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا پست گذاشته : همكار عزیزم بنیامین بهادری عزیز
درگذشت همسرت را تسلیت عرض می كنم و فیلان بیسار :|

حالا من با این چیكار كنم ؟؟؟؟

بزنم دهنتو پر خون کنم الاغ ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:12
+3
alireza
alireza
دوستان عزی کریسمس مال پولدارا نیست بخدا مال مسیحی ها ست فکر نکنید حالا خیلی با کلاسید
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 18:37
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ