یافتن پست: #حرف

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



لنگی کیست ؟

موجودی است که همیشه قبل دربی زبون در میاره و تنها حرفی هم که دارن ۶

فردای دربی شدیدا کمیاب می شن و میرن تو لونه هاشون و به این نتیجه می رسن که به فوتبال ایران علاقه ای ندارن

آخر فصل دست و پا میزنن نیفتن و با کمک فدراسیون تو لیگ برتر می مونن

اول فصل بعد دوباره کری می خونن که امسال سال ماست و قهرمان میشیم

و باز هم بعد دربی به این نتیجه می رسن که به فوتبال ایران علاقه ای ندارن

و این چرخه چندین سال است که ادامه دارد . . .
آخرین ویرایش توسط NEGAR1992 در [1393/07/16 - 16:21]
دیدگاه  •   •   •  1393/07/16 - 16:04
+4
-2
عباس
عباس

بابابیدارشوپاشوبابا باهات حرف دارم توقول دادی بمونی روزای سخت


بامن توخوابی نمیبینی پسرت شکسته پراش فرداشب که اومدی خونه خسته نباش


باشه...منم دنبال دود نمیرم حرفامو گوش کن چرا زودمیگی نه. بیامثل


همیشه یه دنده نباش فکرنکن اون بیرون هنوز قشنگ شباش بیرون گرگ


نباشه آدماش دارن پوستی توفقط یه پدر نیستی واسم دوستی پس


زیربارزندگی خم نشورفیقم بابا میدونی چندوقته خندتو ندیدم گفتی همیشه


خوش باشواما دل به فردا نده دل بده به خداکه ازهمیشه تنهاتره کاش


وقتی مثل همیشه میزنه به سرم بخندی بگی خدابزرگ پسرم بابانخواب


بخوابی فردامثل امروزه بابا ببین چه طوری نسلم داره میسوزه ولی مردم


همه به این نسل سازنده مینازن نمیدونن اونا مادر زخمی این دنیارو


میسازن اون بیرون یه جامه هست که همیشه فلجه تازگیاروسراکثرشون


کلاه کجه بیرون یه جامعه هست که پی جهان مدرنه ولی به موقش با اعتقادعلم


داره حسینه ببین توی خیابوناپرازجونه که بیکارن یامعتادن یا دونبال دارو


خونه تا چشما یخونشونوخونواده نبینه یادزدکی مست کنن چون خلاف قوانینه

دیدگاه  •   •   •  1393/07/7 - 15:24
+7
*elnaz* *
*elnaz* *
رفتن که بهانه نميخواهد ،

يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده


و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...


رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ،


با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !

"ماندن" !

ماندن اما بهانه مى خواهد ،


دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنی،


حرفهای عاشقانه، يک فنجان چاى، بوى عود،


يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...



وقتى بخواهى بمانى ، 


حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد


خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...


ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ،


نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !

آرى ،


آمدن دليل مى خواهد


ماندن بهانه 


و رفتن هيچکدام ...


"سهراب سپهرى"

دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 22:35
+6
*elnaz* *
*elnaz* *

دلخور که باشی ، 


خیلی راحت چمدونت رو می بندی و می ری ،


دلت رو تو دستت می گیری و می گذری .


دلتنگ که باشی ،


اگه همه ی دنیا هم جمع بشن و بهت بگن برو 


بازم بهونه ای واسه ی موندن جور می کنی و می مونی .


اما امان از روزی که هم دلخور باشی و هم دلتنگ ...


امان از روزی که پُر از حرف نزده باشی و ناگفته هات بغض بشه تو گلوت ...


اون موقع ست که تو می مونی و یه حجم پُر از بلاتکلیفی و سردرگمی ... 


ولی باید صبور بود


این سردرگمی ها هم می گذره 


مگــــــــــــه نــــــــــــــه ؟؟؟

دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 22:34
+6
*elnaz* *
*elnaz* *

گاهی سکوت می کنی 
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار
اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه...
و این یعنی همون حس تنهایی...!

" خسرو شکیبایی "

دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 22:27
+8
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﺣﺮﻑ ﻣﻲ ﺯﺩﻡ ... ﻳﻬﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﺑﺪﻩ
ﺑﻴﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺯﺭ ﻣﯿﺰﻧﯽ !!! ﮔﻮﺷﻴﻮ ﺍﺯﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻔﺖ : ﭼﻲ ﻣﻲ
ﺧﻮﺍﻱ ؟؟؟؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﻛﺼﺎﻓﺖ ... ﮔﻔﺘﻢ :
ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﮓ ﻧﻤﯿﺰﻧﯽ ... ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ
ﺷﺮﯾﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﭼﯽ؟؟ ! ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﮐﯽ؟؟ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ !!! ﮔﻔﺖ : ﮐﺠﺎ ؟؟ ! ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺪﺭﺳﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ !!! ﺗﻠﻔﻦ :
ﺑﯿﺴﺘﻮ ﻧﻪ ، ﺩﻭﺗﺎ ﺷﯿﺶ ... ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺧﻨﺪﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ
ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺎﺣﺎﻟﯿﻪ
دیدگاه  •   •   •  1393/07/1 - 13:20
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
مَردُم کیست؟
به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی!!!
برای مَردُم خیلی مهمه که تو چی میپوشی؟
کجا میری؟
چند سالته؟
بابات چیکارس؟
ناهار چی خوردی؟
چند روز یه بار حموم میری؟
چرا حالت خوب نیست؟
چرا میخندی؟
چرا ساکتی؟
چرا نیستی؟
چرا ازدواج نمیکنی ؟
چرا بچه دار نمیشی ؟
چرا اینطوری نوشتی؟
عاشق شدی؟
چرا اونطوری نوشتی؟
فارغ شدی؟
چرا چشات قرمزه؟
چیزی کشیدی؟
چرا لاغر شدی؟
شکست عاطفی خوردی؟
چرا چاق شدی؟
زندگی بهت ساخته؟
و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره!
مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده، روت قضاوت میکنه، حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی میترسه؛؛؛
از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو...و از فرصت كم زندگيت لذت ببر
دیدگاه  •   •   •  1393/06/29 - 16:20
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بامادرم جدول حل میکردم گفتم:نوشته:دوست،عشق،محبت،دنیا و4حرفیه.الف وميم دراومده... گفت:فهمیدم عزیزم میشه مادر. بآاینکه میدونستم مادرمیشه گفتم نه!! گفت اخه عمودیشم درمیاد.. توچشام اشک جمع شدوگفتم میدونم ولی این4حرف داره توکه حرف نداری...

دیدگاه  •   •   •  1393/06/29 - 16:00
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

ﺩﻳﺸﺐ ﺑﺎ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺪﺭﻡ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﺩﻡ


ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﭼﻲ ﺗﻨﺘﻪ؟ ﮔﻔﺖ :


ﻣﻦ ﺗﺎﭖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﻙ ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﺗﻮ ﭼﻲ ﭘﻮﺷﻴﺪﻱ؟



ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ:ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻱ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻱ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺭﻛﺎﺑﻲ ﺁﺑﻲ


ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻗﻄﻊ ﻛﺮﺩ



ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻣﻴﭙﻮﺷﻦ


دیدگاه  •   •   •  1393/06/27 - 21:32
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
یه بار استاد از یه دختر پرسید اون کدوم قسمت بدن هست که اگه تحریک بشه سایزش 15برابر میشه..
دختره سرشو انداخت پایین از خجالت..
یکی از پشت کلاس داد زد استاد قرنیه چشمه..
استاد گفت درسته و شما خانم دوتا صفر میگیری..
دختره گفت چرا دوتا..
گفت : یکیش برا این که درسو بلد نبودی یکیشم واسه این که افکارت منحرفه..
باز یکی از اون ته داد زد استاد یه صفر دیگه هم بدین..گفت چرا؟
گفت چون توقعش زیاده!..
دیدگاه  •   •   •  1393/06/27 - 21:31
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ