یافتن پست: #حسرت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو زن شدی

نه برای در حسرت ماندن یک بوسه ،

برای خلق بوسه ای از جنس آرامـــــش ...
تو زن نشدی که

همخواب آدم های بیخواب شوی ،

تو زن شدی که برای خواب کسی ...
رویـــــــــــا شوی ...
تو زن نشدی که

در تنهاییت حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشی ،

زن شدی تا ...

آغوشی در تنهایی عشـــــقت باشی ...

... قدر زن بودنت را بدان ...


دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 18:58
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
زندگی وقت کمی بود و نمی دانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمی دانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک
فرصت مغتنمی بود و نمی دانستیم
تشنه لب ، عمر به سر رفت و به قول سهراب
آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 15:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چیست این آرزو؟
امیدی محال برای داشتن رنگین کمان؟
همرنگ افق برای طلوعی دوباره؟
حسرتی برای نوازش چهره ی آسمان؟
فریادی برای شکستن سکوت یا امیدی دیوانه وار برای بیداری تو....




دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 20:47
saman
saman


عشق یعنی...!



عشق یعنی مستی و دیوانگی



عشق یعنی با جهان بیگانگی



عشق یعنی شب نخفتن تا سحر



عشق یعنی سجده با چشمان تر



عشق یعنی سر به دار آویختن



عشق یعنی اشک حسرت ریختن



عشق یعنی درجهان رسوا شدن



عشق یعنی سست و بی پروا شدن



عشق یعنی سوختن با ساختن



عشق یعنی زندگی را باختن



دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 01:42
+2
saman
saman


خدایا کودکیم را گرفتی جوانی ام را دادی . . . .


عقلم را گرفتی عشق را دادی . . .


عشق را گرفتی و تنهایی را دادی . . . 


خنده هایم را گرفتی و غم را دادی . . .


آرزوهایم را گرفتی و حسرت ها را دادای .. . .


خدایا برگرد . . .


من هنوز نفس میکشم . . .یادت رفت نفسم را بگیری . . .



دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 01:09
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
#دانلود-آهنگ #حسرت-دوری با صدای #مجید-علیپور

[لینک]
آخرین ویرایش توسط ramin-rtbm در [1392/07/5 - 11:54]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 11:52
+5
saeed
saeed

چشمان یخ بسته کودک کولی دوخته به یک لیوان چای گرم شاید دستهایش بتواند گرمای لیوان را لمس کند شاید جرعه ای گرما بنوشد ولی پاهای یخ زده اش مجال حرکت ندارد. کاش توانی داشت .از کوچه های بیکسی میگذرد بوی مرغ بریان از خانه ای سراسر وجودش را فرا میگیرد پاهایش سست میشود کنار پنجره ای می ایستد تا شادی را بنگرد. خانواده کنار شومینه غذای گرم هدیه کریستمس آه شاید او نیز میتوانست هدیه ای داشته باشد. از کوچه حسرت میگذرد برف میبارد به آسمان می نگرد دستهایش دیگر حرکت نمی کند چشمانش یخ زده گوشه ای مینشیند گرمای موسیقی عجیبی او را جذب میکند یک موزیک ملایم یک نوای دلنشین کاش او هم میتوانست بنوازد چشمانش را بر روی هم میگذارد سوز هوا بیشتر شده شدت برف تندتر.تمامی وجودش یخ زده نوری او را احاطه میکند با صدایی دلنشین که او را فرا میخواند چشمانش را باز میکند در آغوش نور جای میگیرد.


این بهترین هدیه کریستمس او بود

دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 13:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گر چه افکندی ز چشم خویش آسانم چو اشک

یک شب ای آرام جان بنشیم به دامانم چو اشک

یا به خاک تیره غلطم یا به رخسار گلی

بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک

گر به چشمی بوسه دادم یا به رخساری چه شود

کین زمان با حسرتی در خاک غلطانم چو اشک

سوز پنهان درون است این که پیدا می شود

گه به لبهایم چو شعر و گه به چشمانم چو اشک
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 19:53
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
در حسرت یک لحظه آرامشم

دلم میخواهد برای یک بار هم

که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 22:32
+4
saman
saman
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 02:23
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ