یافتن پست: #حس

محمد
محمد

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست


آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

 

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

 

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

 

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

 

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

 

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

 

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

 

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

 

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست


دیدگاه  •   •   •  1393/03/13 - 20:58
+4
maryam
maryam
@eli20چیشده؟{-30-}
40 دیدگاه  •   •   •  1393/03/12 - 22:17
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
تنها باشي روز تعطيل باشد غروب باشد باران هم ببارد احساس ميكني بلاتكليف ترين آدم دنيا هستي...!!


دیدگاه  •   •   •  1393/03/12 - 22:05
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من از اولم تو درسای حفظی مشکل داشتم ، عوضش تو درسای محسباتی که ر ی د ه بودم !
دیدگاه  •   •   •  1393/03/8 - 20:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حساب کنید قیافه دخترای دوران حافظ و سعدی چه جوری بوده

که خال کنج لب یار آپشن محسوب می شده! :
2 دیدگاه  •   •   •  1393/03/7 - 16:36
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتی روزیکه من سفید پوشیدم...
رفیقا مشکی پوشیدن و من حال میکنم با تیریپشون...
سلامتی اون چندتاشونه که تابوت نحسه من رو شونه هاشونه...
سلامتی یه صدای بلند و صدای تکرار جمعیت...
سلامتی صدای صوت قرآن یه بینوا...
سلامتی اشکا...
سلامتی خاکا...
سلامتی سنگا...
سلامتی دل کندنا...
سلامتی بغض کردنا...
سلامتی تنهایی زیر خاک...
سلامتی روزیکه نیستم...
سلامتی روزیکه رفیقا فراموشم میکنید...
سلامتی روزی ک هیچ یادوخاطری ازم تو ذهن اطرافیام نمونه...
سلامتی اون دسته افرادی ک با یادشون زندگی کردم ولی ی لحظه ب فکرم نیوفتادن...
سلامتی اون بیل و کلنگی که منو از این همه بدبختی آزاد میکنه...
سلامتی اون همه خاکی که روم میریزن تا بفهمم چقد سنگینی میکردم رو دله بعضیا...
سلامتی این بغض لعنتی که مثه مرد خودشو نگه داشته...
سلامتی روزی که تک تکتون میگین :بیمعرفت چرا رفتی ؟
سلامتی روزی که بگین :پاشو دلم واسه دیونه بازی و مسخره بازیات تنگ شده،،،،
سلامتی روز آخر زندگیم ! ! !
سلامتی خودم كه مردم و رفتم ،خدا به داده شما برسه با این دنیای مجازی و راستكیتون:|
دیدگاه  •   •   •  1393/03/7 - 15:21
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نفس میکشم نبودنت را

نیست...

هوای بوی تنت را کرده ام

میدانی؟

پیراهن جدایی ات بدجور بر قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنی ست

حتی آسمان پر ستاره و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم میریزد

تو نیستی و من چتر میخواهم

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد

در چشمانم لباس سیاه پوشیده

خودم را به هار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در...

ولی باز هم تو نیستی که نیستی
دیدگاه  •   •   •  1393/03/6 - 17:32
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همیشه پشت یک "نمیتونم"
"میتونم ولی حسش نیست" وجود داره....
دیدگاه  •   •   •  1393/03/6 - 17:14
+4
maryam
maryam
گاهی در میان تمام خوب بودنت 



حسی مهبم
تمام دلت را قلقلک میدهد
که بغض کنی
تمام نفس های عمیق دنیا هم که جمع شوند
باز ریه های زندگی به خس خس افتاده 
و کار از کار گذشته
به جایی از زندگی که رسیدی دیگر با خاطرات بازی نمیکنی 
بلکه این خاطرات اند که با تو بازی میکنند !!!



1 دیدگاه  •   •   •  1393/03/5 - 23:39
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥








ورق ورق کن “خـاطـــرات” خاک گـرفتـه را …

شـاید غبـارش “احسـاسـت” را به سـرفه بیـندازد...






دیدگاه  •   •   •  1393/03/5 - 21:38
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ