یافتن پست: #حوادث

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

4شنبه سوری قبل ازپریدن ازروی آتش ب مواردزیرتوجه کنید:

۱ سایز خشتک

۲ زاویه پرش

۳ استفاده از شورت مامان دوز زیرشلوار

۴ دوری ازهرگونه هیجان و جو زدگی جلوی دخترا

۵ فاصله مناسب تاشعله های آتش هنگام پرش

آبروی شما آبروی ماست... ستادپیشگیری ازحوادث غیرمترقبه !

دیدگاه  •   •   •  1392/12/26 - 21:09
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
معلم:اولین صدایی که پس از سیل،زلزله،آتش سوزی و دیگر حوادث طبیعی و غیر طبیعی میشنویم چیست؟؟.
.
.
.
.

دانش آموز:صدای یاس.
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 20:12
+4
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO

پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف

سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم




دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف


سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي


 




آخرین ویرایش توسط AsiyE در [1392/09/1 - 18:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:57
+5
saman
saman


ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر





بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر







از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست




کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر







این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است




دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر







تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد




هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر







دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد




بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر







اندیشه از محیط فنا نیست هر که را




بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر







در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست




زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر







بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار




روز فراق را که نهد در شمار عمر







حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان




این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

(نجیب زاده)



دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند

رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند

شکوه ای نیست ز توفان حوادث ما را

دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند

جرعه نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح

باده از ساغر خورشید جهانتاب زنند

خاکساران تو را خانه بود بر سر اشک

خس و خاشاک سراپرده به گرداب زنند

گفتم:از بهر چه پویی ره میخانه رهی

گفت:آنجاست که بر آتش غم آب زنند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:19
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
حوادث مشهور دوران گذشته جهان را مروری بکنید ، تا شما هم مثل من این حقیقت را بپذیرید که بزرگترین جنایات همه با کوچکترین دستها انجام گرفته است .


آگارادو
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 12:51
+2
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
چه بر سر آمد
که از ها رسید به صفحه روزنامه ها؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 11:13
+6
ali rad
ali rad
هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! ستون حوادث خالیست... هنوز زنده ام بی تو! باورت میشود
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 00:44
+1
sina
sina
خداوندا! عشقی را در دلهایمان جاری ساز
که به لطافت گلبرگ های سرخ زندگی باشد
و از دریای زلال و بی کرانت سرچشمه گرفته و به روح کوچک ما سرازیر شود،

و استقامتش را بتوان به کوهی مانند کرد

که هیچ گاه گردبادحوادث سنگ ریزه هایش را فرو نریزد،

و برای قلبهایمان دری بگذار که قفلی بر سرش باشد

که کلید آن فقط یکرنگی و صداقت است.

پس خداوندا هیچ گاه دلهایمان را از عشق خالی نکن

خدایا!

من به عنوان بنده حاجتم را گفتم

تو هم که خدایی !

امیدوارم اگر قرار به برآورده نشدنش هست ،

از حکمت تو باشد تا بی لیاقتی ما ...

ااااااااااااااااااااااااااااااااامین

♥♥♥♥♥♥ نوروز باستانی 1391 بر ایران و ایرانی پیروز و فرخنده ♥♥♥♥♥♥
دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 15:54
+5
ronak
ronak
ميگويند زمان طلاست...
اما من چشيدم...
دروغ ميگويند زمان آتش است...
گذرا نيست..
ثانيه به ثانيه اش ميسوزاند و تا به شعله ات نکشد نميگذرد...
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 00:06
+6
صفحات: 1 2 3 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ