یافتن پست: #حوا

xroyal54
xroyal54

حالت چشم

هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)



وقتی استاد خبر امتحان رو میده :

(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)



... ...

موقع امتحان:

(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)



وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:

(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)



وقتی که نمره ها رو میزنن :

(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 15:08
+8
xroyal54
xroyal54
دۅبارס دلم لبریز از ڪـلمات مبهم شد
باز دفتر قلبم را ۅرق میزنم....دلم هۅاےِ نۅشتـטּ میـڪـند......

عالم تنهایـے هم دنیایـےست براےِ خۅدش!! گاهــے بے دلیل میخندےِ ، گاهـے بے حواس چشمانت را میبندےِ ۅ بـﮧ خۅاب میرۅےِ بدۅن اینکـﮧ نگراטּ صداےِ زنگـے باشـے ...
گاهــے هم چند قطرס اشڪ سرد رۅےِ گۅنـﮧ هایت احساس میڪـنـے
دستت را ڪـﮧ رۅےِ گونـﮧ هایت میـڪـشـے آنۅقت میفهمــے خۅدت هم هستــے !!

بعضـے ۅقت ها ڪـﮧ دلم میگیرد ۅ دیگر از هیچ چیز خۅشم نمـے آید،
میرۅم ۅ مۅزیـڪ ملایمــے میگذارم،
مۅهایم را شانـﮧ میزنم؛
ۅ یڪ نۅشیدنــے گرم ...
بعد دستم را رۅےِ شانـﮧ ام میگذارم

آنگاס ،
خۅدم را
پیدا میڪـنم . . ...

/براےِ چند لحظــﮧ / ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 01:10
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

اگر زنی را نمی خواهید یا برایش قصد تهیه ی زاپاس را دارید ،
به او مردانه بگویید داستان از چه قرار است ؟! ...
آستانه ی درد او بلند است ...
یا می رود ، یا می ماند ...
هر دو درد دارد ...
اینجا زمین است ،
حوا بودن تاوان سنگینی دارد ...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 23:34
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سه دسته از آدما هستن که خیلی رو مُـــخن :
۱- اونایی که وقتی داری فیلم می بینی فکر میکنن تو نمی فهمی و هی واست توضیح میدن
۲- اونایی که وقتی کنارت ایستادن برای اینکه حواست به حرفاشون باشه هی با آرنج به پهلوت میزنن
۳- و اونایی که وقتی داری با تلفن صحبت میکنی هی میپرسن کیه؟ کیه؟ :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 19:44
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


نه،تو دروغگو نيستی،من حواسم پرت است!گفته بودی دوستم داری بی اندازه...خوب كه فكر ميكنم تازه ميفهمم «بی اندازه» يعنی چه!!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 16:38
+5
be to che???!!
be to che???!!
يه پسر ايده آل

 

بايد وقتي حسودي ميكني بغلت كنه و بگه من فقط مال توام ديوونه

 

وقتي دستشو ميگيري چند لحظه يه بار دستاتو فشار بده كه بفهمي حواسش بهت هست.

 

يه پسر ايده آل بغلش بايد بوي آرامش بده نه هوس.

 

وقتي ميبينتت اول لپتو بوس كنه و سرتو روي سينش بذاره.

 

يه پسر ايده آل با تمام وجود دوستت داره.

 

يه پسر ايده آل وقتي كسي و دوست داره ميدونه كه به يه نفر تعلق داره و دنبال هرزگي نميره.

 

يه پسر ايده آل بايد مرد باشه.

 

سلامتي همه ي پسراي ايده آل...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 18:17
+8
roya
roya

ﺳﻪ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺗﻮﯼ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ


ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ!


ﺩﻡِ ﺩﺭِ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ:


ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻨﻪ


ﮐﻪ : ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﭘﺎ ﻧﺬﺍﺭﯾﻦ!


ﺯﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ.


ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺩﮎ ﺑﻮﺩ!


ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻥ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﻟﻪ ﺷﺪ


ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :


ﺗﻮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻬﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ


ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ، ﺯﻥ ﺩﻭﻡ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ


ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﺷت ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :


ﺗﻮﺍﻡ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻪ


ﺯﻥ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ


ﺣﻮﺍﺳﺸﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺭﻩ!


ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ


ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻭﻣﺪ ! ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺭﻭ


ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭘﯿﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﻤﻮﻧﯿﺪ …


ﺯﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻋﻤﺮﺵ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :


ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻢ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ..!


ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ! ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﺭﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 09:49
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
ای آن که به تدبیر تو گردد ایام

ای دیده و دل از تو دگرگون مادام

وی آن که به دست توست احوال جهان

حکمی فرما که گردد ایام به کام
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 21:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاھی دلم میخواھد دمپایی ھایم را مانند کودکیم تا بہ تا بپوشم...تا ببینم ھنوز کسی حواسش بہ من ھست یا نہ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:04
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الهی بکامم شرابی فرست
شرابی زجام خطابی فرست
مرا کشت رنج خمار الست
دگر باره از نو شرابی فرست
دلم تا صفا یابد از زنگ غم
بدردی کشانت که تابی فرست
شد افسرده جانم درین خاکدان
زمهرت بدل آب و تابی فرست
زسر جوش خمخانهٔ حب خویش
بجام شرابم حبابی فرست
بلب تشنهٔ چشمهٔ معرفت
بساقی کوثر که آبی فرست
بعصیان سرا پای آلوده ام
زجام طهورم شرابی فرست
بمعمار میکن حوالت مرا
امیری بملک خرابی فرست
بدل تخم امیدگشتم بسی
بدین کشتزارم سحابی فرست
زدریای غفران و ابر کرم
مرا رحمت بی حسابی فرست
...فیض کاشانی...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 16:37
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ