من :۰
احساس میکنم منو از تو دبه ماست پیدا کردن
عاشق نميشوم، دلواپسم نباش
دستاني از تهي، پاهايي از ورم
فکر مرا نکن، امروز بهترم...
*****
حال مرا مپرس، چيزي مهم که نيست...
اين دلشکستگي، اقرار بيکسيست
درگير من مشو، همدم نميشوم
حوا مرا ببخش... آدم نميشوم...
*****
تقصير تو نبود، نه من نه بخت خود
تو عشق خط زدي، من خواستم نشد
درگير عادتم، سرگرم خود شدم
در مرز يک سقوط، ديگر نه تو نه من...
*****
از پشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم... حوا بيا ببين
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همين!
گویند بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر دست ازان نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی وغمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
وز صحبت خلق بیوفایی مانده است
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
یادت باشد دلت که شکست
سرت را بالا بگیری ...
تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش ...
حواست باشد، دل شکسته گوشه هایش تیز است ...
مبادا دل و دست ادمی را که
روزی دلدارت بود زخمی کنی ...
مبادا فراموش کنی روزی شادیش ارزویت بود ...
صبور باش و ساکت ...
بغضت را پنهان کن ...
و رنجت را پنهان تر ...
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …