یافتن پست: #خانه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







خانه قدیمی متعلق به خاندان رضا شاه






4 دیدگاه  •   •   •  1393/04/17 - 15:53
+3
farhad
farhad

خوابند وكیلان و خرابند وزیران

بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

ما را نگذارند به یك خانهٔ ویران

یارب بستان داد فقیران ز امیران


چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

دیدگاه  •   •   •  1393/04/7 - 22:37
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﺩﺧﺘﺮ
ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ
ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ،ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ
ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ
ﺩﺧﺘﺮ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ ﺍﻭﻧﻬﺎ
ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﯾﮏ
ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﻭ ﺗﻤﻮﻡ
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ
ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ
ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ
ﻭﻟﯽ
ﺑﺎﺯ
ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ
ﺧﻮﺍﺑﻪ
ﺩﺧﺘﺮﻩ
ﻣﯿﺎﺩ
ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ
ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ
ﻃﺮﻑ
ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ
ﻓﺮﺷﺘﻪ
ﺑﻪ
ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ
ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ .
ﻣﺎﺩﺭِ
ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ
ﺑﺮ
ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ
ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ
ﻣﺘﻮﺟّﻪ
ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ
ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ
ﺑﻪ
ﺩﺧﺘﺮ
ﻣﯿﺪﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﻓﺮﺷﺘﻪ
ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﭘﺮﺳﯿﻞ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﯿﺰ
ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﻓﺭﺍﻭﺍﻥ
ﻟﮑﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﻟﮑﻪ ﻫﺎ
ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ "
ﺷﺴﺘﺸﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﺳﯿﻞ ...
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﯾﻨﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺎﯼ
ﻗﺸﻨﮓ نمیزارم
دیدگاه  •   •   •  1393/04/4 - 16:08
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺁﺏ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﯽ .
ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻥ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ. . .
ﺍﺯ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ






دیدگاه  •   •   •  1393/03/25 - 20:36
+6
محمد
محمد

خانه های قدیمی را دوست دارم ..چایی همیشه دم است



روی سماور توی قوری



در خانه همیشه باز است



مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد...



غذاها ساده و خانگی است



بویش نیازی به هود ندارد



عطرش تا هفت خانه می رود



کسی نان خشکه ندارد



نان برکت سفره است



مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند



دلخوری ها مشاوره نمی خواهد



دوستی ها حساب و کتاب ندارد



سلام ها اینقدر معنا ندارد



سلام گرگی وجود ندارد



افسردگی بیماری نایابی است ...



خانه های قدیمی را دوست دارم


دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 00:08
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

در و دیوار خانه جا / به در و دیوارِ خانهبینیویشتم تی اسمه ای بانو / اسم تورا نوشتم بانومی ویجا وا یاد بیگیری / باید پیش من یاد بگیریعاشقی راه و رسمه ای بانو / راه و رسم عاشقی را بانوبانو بانو نَوا بُوستـَن می دوشمن / بانو بانو دشمن من نشوبانو بانو می کوچی دیلا نشکن / بانو بانو دل کوچکم را نشکنان دیله دیل خیال نوکون کوشتنی یه / این دل است دل خیال نکن که کشتنی ستبدار اونه قدرا کی دوست داشتنی یه / قدرش را بدان که دوست داشتنی ست

دیدگاه  •   •   •  1393/03/20 - 17:33
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ

باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟! خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، هاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه…
دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 20:35
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از عادت های بابام اینه که خیلی رسمی اس ام اس مینویسه

.

.

.

.

.

اس ام اس داد : پدرام جان سر را خود یک عدد ماست بگیر و به خانه بیاور!!!

منم که خواستم یه ذره سر به سرش بذارم

جواب دادم :

چشم پدر چه نوع ماستی برای میل کردن مد نظر دارید؟؟

آیا ایا ماست سون میتواند مطابق سلیقه ی خاص شما باشد؟

یا گونه ی دیگری خریداری کنم؟

زنگ زد بهم گفت کره خر ادای منو در میاری؟؟ فقط منتظرم برسی خونه میدونم چیکارت کنم!!

.

.

.

.

هم اکنون پاسی از شب گذشته و من با یک سطل ماست در خیابان نشسته ام :))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 15:34
+1
محمد
محمد

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید !

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد . همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد !


ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید ...!

از مرغ برایش سوپ درست کردند ! گوسفند را برای عیادت کننده گان سربریدند ...! گاو را برای مراسم ترحیم کشتند ...!

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر میکرد !!!

دیدگاه  •   •   •  1393/03/13 - 21:30
+3
محمد
محمد
امروز صبح به ایستگاه قطار رفتم
برای همه ی مسافران دست تکان دادم

بی محابا به همه ی شان لبخند زدم

آخر شنیده ام

این قطار از کنار خانه ی تو می گذرد

بانو . . .
دیدگاه  •   •   •  1393/03/12 - 17:49
+3
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ