یافتن پست: #خانه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







خودت باش ..
کسی هم اگر خوشش نیامد ,
نیامد ..!
اینجا کارخانه مجسمه سازی نیست ...






دیدگاه  •   •   •  1393/02/25 - 21:09
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
" هر کی بوده آشنا بوده " چیست؟

.

.

.

دیالوگ ایرانیان در مواجهه با خانه دزد زده !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/24 - 19:30
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







نیلوفرهای آبی ویکتوریابر رودخانه آمازون که توانایی تحمل 32 کیلوگرم را دارند






دیدگاه  •   •   •  1393/02/23 - 15:31
*elnaz* *
*elnaz* *
در من کودکی هست
ایستاده بر بامِ خانه
با دست‌هایِ باز
با میل وحشیانه به پرواز
در من کودکی هست
نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌...
زیرِ پلک‌هایش موجی از
ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌
در من یک کودک جسور
از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد
در آغوش می‌گیرد
کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد
کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را
هیچ کس دیگر ندارد
کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد
گنبدِ به این کبودی
چرا من بودم و تو نبودی ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 22:26
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند....
هیچی!
به جرم خوردن نوشیدنی های خاک بر سری
گرفتنش بردنش کلانتری:|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 20:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خانه خالی
خانه دلگیر
خانه در بسته بر هجوم جوانی
خانه تاریکی و تصور خورشید
خانه تنهایی و تفأل و تردید
خانه پرده ، کتاب ، گنجه ، تصاویر

آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت ....
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:53
+2
*elnaz* *
*elnaz* *



گاهی وقت‌ها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی،

 


دوستش بداری و برایش چای بریزی...


 


گاهی وقت‌ها دلت میخواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟!





گاهی وقت‌ها دلت میخواهد یکی را ببینی




شب بروی خانه بنشینی،فکر کنی و کمی برایش بنویسی




گاهی وقت‌ها آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد...!




دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 22:31
+5
محمد
محمد
دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند....
هیچی! 

به جرم خوردن نوشیدنی های خاک بر سری

گرفتنش بردنش کلانتری:|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 21:27
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

@ghoghnoos




اَمشوي شو كَرماشوئِه،ته گِره تو اَمشو برو » امشب شب گرگ و ميش است، جانم به قربانت بيا
هراز او تا زانوئِه ، ته گره تو اَمشو بِرو » آب هراز تا زانوست ، جانم به قربانت بيا

اَمي سِره ميون مَحلوئِه » خانه ما ميا
ن محله است
اَمي مِنزل بالا خِنوئِه » منزل ما در بالا خانه است
اَمِه گَتِه مار سَخت اِشنوئِه » گوش مادر بزرگم سنگين است
گَتِه بِرار مَحله شوئِه » برادر بزرگم به محله مي رود

خُورده بِرار مَستهِ خوئِه » برادر كوچكم غرق خواب است

ايوون چِراغ مَشت شوئِه » چراغ ايوان پر نور است

اَمي پِلا آبكِش پَزوئِه » پلوي ما آبكشي شده است
اَمي خِرش قيسي پهلوئِه » خورش ما با قيسي درست شده است
كِرسي تَش فِل بَزوئِه » آتش كرسي به خاكستر نشسته
-----
اَمروز چَن روزه دِل اون دِل دَنيه » چند روزيست كه اين دل اون دل نيست
مِه شِتِر بارِ ساربون دَنيهِ » ساربان كاروان دلم نيست

مِه گِل بِشكِفته باغِبون دَتيه » باغبان گل شكفته شده ام نيست

مِه دَرمونده دل درمون دَنيه » درمان دل درمانده ام نيست
آي لارهِ لارهِ ،جان لارهِ لارهِ » اي جان دلم ،اي جان دلم
مِه ور زِمستونهِ تِه وَر بِهاره » من زمستاني ام و تو بهاري
بِ
لَنده بال خِنِه بِلِند پرده » در اتاق بالاخانه با پرده هاي بلند
هِ
نيشيم من و توو هَرده به هرده » من و تو با هم بنشينيم
اَني هِنيشيم تا اِفتاو دَگِرده » آنقدر بنشينيم تا آفتاب غروب كند
تَموم دِشمَنونِ دِل بَتِركه » تا دل دشمنان بشكند
آي لارهِ لارهِ ،جان لارهِ لارهِ » اي جان دلم ،اي جان دلم
وَنوشهِ گِر بَزو فصل بهار » بنفشه شكوفه زده فصل بهار است
سَر سَوايي و نَم نم وارش » اول صبح است و نم نم باران
تيه بوردَن بوردَن و مِه هارِش هارِش » تو مي روي و من نگاهت مي كنم
كَئو آسمونه كَمِه سفارش » به آسمان كبود سفارش مي كنم
مِه دلبر راه دِره نَئيره وارش » دلبرم در راه است ،باران نگيرد


 

2 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:08
+2
be to che???!!
be to che???!!
دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند....
هیچی!
به جرم خوردن نوشیدنی های خاک بر سری
گرفتنش بردنش کلانتری:|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 16:23
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ