sina
چرا مادرمان را دوست داریم
چون ما را با درد به دنيا می آورد و بلافاصله با لبخند می پذیرد
چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما بريزند ، پشت دستشان می ریزند
چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق می ریزند
چون وقتی توی میهمانی خجالت می کشیم و توی گوششان می گوییم سیب می
خوام، با صدای بلند می گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و
ما را عصبانی
می کند
و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک میزند، با پدر دعوا می کنند
چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
چون
وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در
مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت
ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم
چون وسط سریالهای ملودرام گریه می کنند
چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل
معصومش را کلاه گذاشته باشند
چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کم میخواب
sina
مهندس !
گرفتم بعد عمری مدرکی چند
و اینجانب شدم حالا مهندس !
ندانستم که ریزد از چپ و راست
ز پایین و از آن بالا مهندس !
غضنفر گاری اش را هول نمیداد
زنش گفت هول بده یالا مهندس !
تقی هم چونه میزد کنج بازار:
نمی ارزه واسَم والا مهندس !
به مرد قهوه چی میگفت اصغر:
دو تا چاییِ قند پهلو مهندس !
شنیدم کودکی میگفت در دِه
به مردی با چپق، خالو مهندس !
ز جنب دکّه ای بگذشت مردی !
صدا آمد " وَفِرما تو مهندس !"
خلاصه میخورَد خون جماعت
همیشه بدتر از زالو مهندس !
شنیدم با تَشَر میگفت معمار
به آن وردست حمّالش مهندس !
همین مانده که از فردا بگویند
به گوساله و امثالش مهندس !
یِهو یاد سکینه کردم ای داد ...
فدای آن لب و خالش مهندس !
شنیدم که عمل کرده دماغش
خبر داری از احوالش مهندس ؟!
شنیدم بعد تنظیمات بینی
بهش میگن همه خانوم مهندس !
شنیدم بچه زاییده دوباره
بگو هشتا کَمه؟ خانوم مهندس !
سرت رو درد آوردم من مهندس !
سخن از هر دری اومد مهندس !
يكي شيرموز ميخواد با كيك تازه
برو که مشتریت اومد مهندس !
ronak
"تحویل" نمی گیرم ، سالی را که بدون حضور "تـــــو" تحویل شود . . .
afsaneh heidari
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من/من خودم هستم و یک حس غریب/که به صد عشق و هوس می ارزد...