یافتن پست: #خداوند

roya
roya
در CARLO
خدا میمون را آفرید و به او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد
و بیست سال عمر خواهی کرد.
و یک میمون خواهی بود.

میمون به خداوند پاسخ داد:
بیست سال عمری طولانی است،
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 09:50
+2
roya
roya
در CARLO
خدا سگ را آفرید و به او گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهی بود
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود.

سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم
و خداوند آرزوی سگ را برآورد...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 09:46
+2
roya
roya
در CARLO
طنزنامه خلقت!



خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.

خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 09:40
+2
محمد
محمد
در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند # من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی # عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست # ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا # ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم # آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد # که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ # عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار # ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد # عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد # دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان # بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
آخرین ویرایش توسط Ghoghnus در [1391/01/17 - 17:47]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 17:45
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند و به عقب خیره می شد...
ناگهان! خداوند فرمود: صبر کنید، او را به بهشت ببرید...!
فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!
خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 01:36
+14
mahdi
mahdi
خداوند همه چیز راجفت آفرید:جز بینی ودها ن وقلب،مى دونى چرا؟چون بایدبراى خودت یک هم نفس یک هم زبان ویک هم دل پیداکنى
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 00:17
+9
ALI SHABAN
ALI SHABAN
باشد که از زمره کسانی باشیم که این جهان را به سوی ابادانی و پیشرفت رهنمون سازیم
( اشو زرتشت)

سرزمینمان ایران در زمان کوروش بزرگ وداریوش شاه سرزمینی بس بزرگ بود که امروزه عده ای از شاهان و وطن فروشان ان را به باد فنا داده اند افسوس وهزار افسوس که حتی امروز ما برای نگهداری انچه که از سرزمین بزرگمان بر جای مانده کوشا نیستیم و همیشه خود را ناتوان جلوه داده ودر برابر بیگانگان سر فرو برده ایم .
باید با خداوند ایران زمین اهورا مزدا عهد کنیم که از زمره کسانی باشیم که برای ابادانی وپیشرفت سرزمینمان ایران پا پیش گذاریم و از حقیقت چشم نپوشانیم که امروز ایران به ما فرزندان کوروش بزرگ پدر پارسیان نیازمند است تا در برابر بیگانگان ایستادگی کنیم و هر گونه که در توان قدرت داریم برای تاریخ گذشتگان ونیاکانمان ارزش قائل شویم و با هم دست برادری و برابری دهیم تا با مشتهای گره کرده در دهان بیگانگان زنیم تا دوباره دشمنان بدانند که فرزندان کوروش به پا خواستند تا حق از دست رفته خود را باز ستانند وهمیشه این دعای خیر مان باشد برای سرزمینمان ایران

{{{خداوندا سرزمین مرا از حمله بیگانه و خوشکسالی و دروغ در امان ب
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 23:52
+9
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
چقدر دوست داشتم دیگران حرفهایم را بفهمند
و چقدر دوست داشتم نگاه خیس مرا درک کنند
چقدر دلم می خواست یک نفر به من بگوید
چرا لبخندهای تو اینقدر بی رنگ است
اما کسی نبود همیشه من بودم و....
من و تنهایی
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 22:25
+9
-1
payam65
payam65
شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم

بگفتم یا کریم الله تو فکر کردی که من مستم

تو از مستی چه میدانی تو فرعون را خدا کردی

تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی

سپس آمدی بر روی زمین خود را خدا کردی

چه می دانی در خراسانت چه آتیشی بپا کردی

خداوندا اگر روزی بشر گردی زحالم باخبر گردی

پشیمان شوی از کرده خویش که مرا انسان بپا کردی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 17:10
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
فرو افتادن در مقابل خداوند

تنها راه برخواستن است
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:22
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ