یافتن پست: #خدا

saman
saman

کنار پنجره می آیم


نسیم تبسم تو جاریست


قاصدکها آمده اند


در رقص باد و یاد


سبز


سپید


سرخ...


و این آخرین قاصدک


چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!


****


می خوانمت


با هفت زبان


در اوج عشق و عاطفه ایستاده ای


سرشار از تکلم درخت و آفتاب


سرشار از تنفس آینه و عود


سرشار از بلوغ آسمان


و من هر چه می آیم


به انتهای خطوط دستان تو نمی رسم


می خواهم در بیرنگی گم شوم


****


نمی دانم


شابد به نسیمی که صبح گاه


در سایه روشن حسرت و لبخند


از کنار دستهایت عبور کرد


          می اندیشی


و من به آن بادبادکی فکر می کنم


که در سپیده دم ستاره و اسپند


در نگاه زلال تو تخم گذاشت


و تو نم نم


در تنهایی و ماه


ناپدید شدی


و تنها رد پایت


در امتداد مسیرهای خیس بی پایان


               جا ماند


****


جای تامل نیست


قاصدکها آمده اند


و تو در سرود خلسه و خاکستر


                           ناپیدا شده ای


و من به معراج نیلوفرانه تو می اندیشم


و به انتظار شب بوها


که در بهاری زرد


به شکوفه نشست


****
نمی دانم کدام پرنده


در نبض مدادهایت جاری بود


که هیچ کاغذی


در وسعت حجم آن نگنجید


راستی نگفتی کدام باد


      بادبادکهایت را با خود برد


****
پنجره را می بندم


خانه در موسیقی لبخند تو گم می شود


و آفتابگردان نگاه تو


در آسمان هشتم


ناتمام ادامه دارد


و من


به یاد آن پرنده ای می افتم


که صبح


در متن بلوغ و آفتاب


ناپیدا گم شد


     ناپیدا گم شد.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:33
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نیمه گمشده ی من الان باید خیلی خسته شده باشه ...

از بس دنبال من گشته نتونسته منو پیدا کنه ...

حقم داره بنده خدا ...!

جا داره از همین تریبون یه خسته نباشی بهش بگم ...

و بگم که امیدتو از دست نده"خواستن توانستن است...!

به حرف اینایی هم که میگن " گشتم نبود نگرد نیست!"هم گوش نده ...

اینا حسودن نمیخوان منو تو بهم برسیم ...!!!

تنبلی نکن تلاشتو بیشتر کن که خداوند با صالحین است ...! :|

و من الله توفیق...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:26
+3
saman
saman

من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس

خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس


کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من


تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس


زیر بار ظلممان دارد زمین خم میشود


بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس...


بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است


سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس


آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد


کاش میشد تا نباشی در پناه هیچ کس


عاقبت در زجر هستی قرص نانت میکنند


ماه دور از دست باش و قرص ماه هیچکس.....



دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:23
+1
saman
saman

عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
!

عشقبازی به همین آسانی است .....
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:22
+1
be to che???!!
be to che???!!

 


خدايا من گناهي نكرده بودم كه اينك قلبي شكسته در سينه دارم . . .

گناه من چه بود كه بازيچه دست اين و آن بودم !

هر كه آمد بر روي قلبم پا گذشت و رفت و حتي پشت سرش را هم نگاه نكرد !

 .


خدايا چرا در اين روزها بايد در حسرت عشق و محبت باشيم ، عشقي كه تو در وجود همه قرار دادي و احساسي كه همه بتوانند عاشق شوند !



خدايا نميدانم ميداني در اين زمانه همه با احساس عشقي كه به آنها دادي قلبها را ميشكنند و خيانت ميكنند !



خدايا نميدانم ميداني كه عشقي كه تو آفريدي ديگر آن زيبايي و وفاداري را ندارد ؟



خدايا نگاهي كن به عاشقان واقعي ، ببين حال آن ها را ، بگو كه چه بر سر عشق آمده ؟!

ميخواهي فرياد بزنم تا بشنوي صداي مرا ؟ ميخواهي با صداي بلند گريه كنم تا بشنوي درد اين دل تنهاي مرا ؟


خدايا مگر عاشقان چه گناهي كرده اند كه هميشه بايد متهم رديف اول باشند ، چرا بايد به جاي آن آدمهاي بي وفا ، عاشقان محكوم به حبس ابد باشند ؟



خدايا ميشنوي حرفهاي مرا ، درك ميكني احساسات اين قلب زخم خورده مرا ؟!

چرا سكوت ؟ چگونه بايد بشنوم پاسخت را در جواب اين دل صبور ؟!


خديا اگر بخواهم از حال و روز خويش بگويم ، بايد در انتظار باران اشكهايت باشم ، تا بداني عشقي كه آفريده اي و احساساتش به چه روزي افتاده ، مثل اين است كه برگ سبزي از شاخه اش بر روي زمين افتاده و همه بر روي آن پا ميگذارند و يك برگ خشكيده همچنان بر روي شاخه اش مانده . . .!


خدايا در اين چند صباح باقي مانده از اين زندگي بي محبت و پوچ ، هواي عاشقان را داشته باش . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:18
+6
saman
saman

منو از من نرنجونم ازین دنیا نترسونم


تمام دلخوشی هامو به آغوش تو مدیونم


اگه دل سوخته ای عاشق مثه برگی نسوزونم


منو دریاب که دلتنگم مدارا کن که ویرونم


نیاد روزی که کم باشم از این دو سایه رو دیوار


به این زودی نگو دیره منو دست خدا نسپار

یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود


به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود

پر از احساس آزادی نشسته کنج زندونم


یه بغض کهنه که انگار میون ابر و بارونم


وجودم بی تو یخ بسته ... سردم زمستونم


منو مثل همون روزا با آغوشت بپوشونم

یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود


به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:54
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
خدایا به خاطر تمام دعاهایی که هیچ وقت نمی شنوی شان ممنونم!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:50
+5
saman
saman
رویایی می خواهم که مال من باشد...اما دیگر حتی رویاها هم رنگ کابوس به خود گرفته اند به کدامین بهانه دلخوش کنم این روح بی تابم را وقتی تو نباشی وقتی که چشمانم تا ابدتو را دیگر نخواهد دید چگونه بخندم چگونه شاد باشم خدایا باز دلگیرم مرا ببر ببر به هر انجا که تو میخواهی این تن سرد بی روحم مال تو برای تو بردار و ببر این افتخارت بود ? این اقتدارت بود که مرا درس عبرت کنی برای غیر ؟ کارت خوب بود افرین این هم لوح تقدیرت راستی گفتم تقدیر ! تو که نویسنده خوبی بودی پس چرا تقدیر ما اینگونه شد هر چه ما میخاستیم وارونه شد ؟ ای خدا ریخته شد جوهرت را گویم روی پیشانی من ؟ کار از پاک کن گذشت باید از من هم گذشت بی جهت نیست که دور افتاده ام ..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:46
+3
saman
saman


سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرم

آخر از این همه دلگیری و غم می میرم

پرم از رنج و شکستن، ‌دل خوش سیری چند ؟

دیگر از آمد و رفت نفسم هم سیرم

هر که آمد، دل تنهای مرا زخمی کرد

بی سبب نیست که روی از همه کس می گیرم

تلخی زخم زبان و غم بی مهری ها

اینچنین کرده در آیینة هستی پیرم

بس که تنهایم و بی همنفس و بی همراه

روزگاریست که چون سایة بی تصویرم

دلم آنقدر گرفته است، خدا می داند

دیگر از دست دلم هم به خدا دلگیرم!




دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:40
+2
zahra
zahra
سلام
10 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:38
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ