یافتن پست: #خدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جلو تلویزیون نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم گوشیمم دستم بود داشتم با صدای بلند “انگری بردز” بازی میکردم یهو بابام برگشت بی مقدمه گفت :
نگاه کن تو رو خدا 73 سال بچه بزرگ کردیم که یا تو اتاقش بشینه مانیتورو نگاه کنه لبخند بزنه واسه خودش یا گوشیشو دستش بگیره با گوشیش کفتر بازی کنه !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 11:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هیچ کس با بخشیدن کوچک نمی شود؛
و گرنه خداوند اینقدر بزرگ نبود...

مهم نیست که بزرگ باشی یا کوچک.

مهم اینه که اینقدر آدم باشی که سر حرفت بایستی...

وگرنه دهان هر نامردی بوی گند دوستت دارم میدهد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 11:51
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


مغرورانه اشك ریختیم چه مغرورانه سكوت كردیم چه مغرورانه التماس كردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم هدیه خداوند را از هم پنهان كردیم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 11:48
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﻣُـــــــــــــــﺮﺩﻡ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﭼﻪ ﭘﯿﮕﯿﺮﻡ ﻫﺴﺖ :|
ﻣُﺮﺩﺷﻮﺭِ ﺭﻳﺨﺘﺘﻮ ﺑﺒﺮﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﻴﻜﺸﻪ
ﺣﻠﻮﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻱ؟ :| ﮐﺼﺎﻓﻂ !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 11:42
+1
roya
roya

" original-title=":s">mall;">این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم /
خداحافظ نامهربون میخوام ازت دل بکنم


" original-title=":s">mall;">سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله
رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم


1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 00:32
+4
roya
roya
اگر با گرگ ها زندگی میکنی,
زوزه کشیدن را بیاموز....
در دنیایی که من زندگی می کنم, تنها خدایش از پشت خنجر نمی زند !!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 00:24
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

میگن تو جهنم وقتی خدا عذاب الهی رو نازل میکنه، ایرانى ها یه گوشه لم میدن و میگن: ای بابا! اینم که تکراریه!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 22:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی خداحافظی میکنیم

چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد

کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 22:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمیبینی
تؤی خواب گلای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرت نمیسوزونه
جای سیلی های باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی

رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانون جنگل زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو تؤ جنگل نمی تونستی بمونی
دلت بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی می گه
میدونم می بینمت یه روز دوباره
تؤی دنیایی که آدمک نداره
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 21:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خدا همین جاست ...!!!
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند
خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد
خدا در اتومبیل پسری است که,مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در دست پدر کارگریست که برای زندگی طفلش 24 ساعته کار میکند
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو
, از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟
!
خدا را هفت بار دور زدی یا
زیر باران کنارش قدم زدی
؟
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 21:18
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ