یافتن پست: #خدا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یارو شماره دوست دخترشو تو تلفنش سیو كرده بود"low battery"از اون به بعد هر وقت نبود و دوست دخترش زنگ مى زد زنش تلفنش رو میزد به شارژ مدال داره خداییش این خلاقیت...! :
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 20:35
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
خدایا کاسه ی صبرم کوچک نیست


این غمها بزرگتر از دل هستند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 17:39
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به خدا گفتم : بیا جهان را قسمت کنیم

آسمون مال من، ابراش مال تو

دریا مال من، موج مال تو

ماه مال من، کسوف مال تو



خورشید مال من، خسوف مال تو





خدا خندید و گفت : تو انسان باش ، همه دنیا مال تو

منهم مال تو
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 17:02
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
سكوت‏آب
مى‏تواند
خشكى ‏باشد و فریاد عطش:
سكوت‏گندم
مى‏تواند
گرسنه‏گى ‏باشد و غریو پیروزمندانه‏ى قحط:
همچنان كه ‏سكوت ‏آفتاب
ظلمات ‏است ـ
اما سكوت ‏آدمى فقدان‏ جهان ‏و خداست:
غریو را
تصویر كن!شاملو
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 16:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بدترین شکستمو وقتی خوردم که…

با عشق و امید گره هندزفریمو باز کردم ولی…
دیدم گوشیم شارژ نداره...

هنوز کمر راست نکردم!!!

لامصب از شیکست عشقی ام بدتر خدا نصیب گرگ بیابونم نکنه :(
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 16:05
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دلم شکسته از خیلی ها خداحافظ



3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 15:38
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوران ما یه فیلم شو نمیتونستیم جلو بابامون نگاه کنیم ! حتی دیدن دخترایی که پشت شماعی زاده میرقصیدن واسه ما داستان داشت....!
الان یه پسر خاله دهه هشتادی دارم شبکه های ماهواره را قفل کرده باباش نتونه نگاه کنه :|
اینا بچه ان؟ اینا هیولان به خدا:| والــــــــــــــا:))
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 15:29
+5
nanaz
nanaz
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
... درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند ز من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب.. گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت

تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا

همچنان میلرزید...
پاک تنبل شده ای بچه بد
"به خدا دفتر من گم شده آقا ، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشهء صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز ، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد.…
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبِ ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش ، و یکی مردِ دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید..

سخت در اندیشه آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمیگشته
به زمین افتاده
بچهء سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
میبریمش دکتر
با اجازه آقا...

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودکِ خرد و کوچک
این چنین درس بزرگی میداد
بی کتاب و دفتر...

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار از خود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد ، درس زیبایی را...
که به هنگامهء خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

***

یا چرا اصلاً من
عصبانی باشم

با محبت شاید،
گره ای بگشایم


با خشونت هرگز...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:38
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
[​IMG]امروز دلتنگی از من و دلم دور بود ....
بی هیچ دلیلِ مشخصی شاید ....
گامهایم را بلندتر بر می داشتم ....
نفسهایم را عمیق تر می کشیدم ...
و تمامِ مدت .. لبخندی در گوشه ی لبانم بود ....
امروز حسِ عاشقی داشتم ...
نگاهم عمیق تر شده بود ...
و من خنکایِ برگِ شبنم نشسته ی درخت را آرام نوازش می کردم
خیس از حسِ لطیفی بودم ... که به من می گفت
زندگی زیباست ... با همه غمهایش
زندگی آسان است ... با همه سختیهایش
عاشقِ حسِ لطیفم بودم
مرسی از تو ای خدایِ لحظه ها
این حس حتما نشانه ای زِ لطفِ توست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:54
+4
nanaz
nanaz
در CARLO
امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن[​IMG]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:35
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ