یافتن پست: #خسته

saman
saman
در CARLO
اما عزیز خسته و داغدار من...

با همه اشتیاقم...

بگذار در سودای با تو بودن بمانم

بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد

بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...

بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...

بگذار همه آن چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو

بر من بخشیده است...دست نخورده بماند

بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود

به تمامی لمس کنم.....

بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو

به نظاره بنشینم....

بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...

بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...

بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...

بگذار پر التهاب بمانم....

بگذار همیشه و برای ابد....

دلتنگ تو بمانم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤﯾﺸﺪ ﭘﺸﻪ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺑﺮﻩ ﮐﺎﺭﮐﻨﻪ , ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺸﻪ ,
ﺷﺐ ﺑـﮑﭙـﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ؟!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:52
+3
saman
saman
در CARLO
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:30
+4
saman
saman
خاطره های لعنتی ! چرا ولم نمی کنین ؟
مث شناسنامه شدم که باطلم نمی کنین

یه دل پر از قصه دارم که بی خیال عالمه چشمای سردمو ببین

، مگه چیم از مرده کمه ؟

یه مهر باطل بزنین ، رو این شناسنامه برم برای این یه دونه مهر ،

یه عمره که منتظرم یه عمریه با زنده ها ، مرده گیمو سر می کنم

دارم نفس کشیدنو ، دروغی باور می کنم

من از صدای نفسام ، دیگه دارم خسته می شم

فقط یه پرونده بودم که تا ابد بسته می شم

خاطره های لعنتی ، ولم کنین دارم می رم شماها زندگی کنین ،

من دیگه باید بمیرم اگر کسی سراغمو از شماها گرفت،

بگین اون مث زنده ها نبود یه مرده بود فقط همین
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 16:04
+3
sasan pool
sasan pool
سلام من آمدم خسته و کوفته داغون {-13-}{-13-}{-13-}{-13-}چقدر گرم بود هوا{-46-}{-46-}{-46-}{-46-}{-46-}{-46-}{-46-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 13:13
+1
yagmur
yagmur
ﻧــﻪ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧــﯽ !…
ﻫﯿﭽــﮑﺲ ﻧﻤــﯽ ﺩﺍﻧـــﺪ !…
ﭘﺸﺖ ﺍﯾــﻦ ﭼﻬــﺮﻩ ﯼ ﺁﺭﺍﻣـ ﺩﺭ ﺩﻟــــﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮕــﺬﺭﺩ !…
ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧـﯽ !…
ﮐﺴــﯽ ﻧﻤـﯽ ﺩﺍﻧﺪ !..…
ﺍﯾــﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻇﺎﻫــــــﺮ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻧـــــــﺎ ﺁﺭﺍﻡ !…
ﭼﻘــﺪﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻣـ ﻣﯿﮑﻨــﺪ !…

دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:59
+6
yagmur
yagmur
ﺩﯾﺸﺐ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺳﻂ ﻫﺎﻝ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ،
ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ, ﻧﺼﻒ ﺷﺒﯽ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﻢ،
ﺟﺪ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻢ, ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ
ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﺩﻥ, ﻗﺸﻨﮓ ﺍﯾﻨﻘﺪ
ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻨﻔﺶ ﺷﺪﻡ!
ﯾﮑﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ
ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﮐﺮﺩﻡ, ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ
ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﺮ ﻫﺮ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ, ﻣﺎﺕ ﻭ
ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ پﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﯿﻪ?!? ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟؟
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﯿﭽﯽ
ﻧﺪﯾﺪﻣﺖ، پاﻡ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻧﺖ, ﺑﺨﻮﺍﺏ
ﺑﺨﻮﺍﺏ !!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:21
+2
poorya
poorya
salamon alaykom
14 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 00:33
+3
مهسا
مهسا
آﻳﺎ چشم دیدن منو نداریــــد ؟{-39-}

ﺁﻳﺎﺍﺯ مطالبی که قرار میدم ﺭﺍضی ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ ؟{-9-}

ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ ؟ . . .{-15-}

ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﻳﮑﺘﺮﻳﻦ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺑﮑﻮﺑﻴﺪ ! {-12-}

ﻫﻤﻴﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ
{-7-}{-11-}
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 20:02
+9
مهسا
مهسا
@NEGAR1992
یکرنگ که باشی

زود چشمشان را می زنی

خسته می شوند از رنگ تکراریت

این روزها دوره ی رنگین کمان هاست...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 19:10
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ