یافتن پست: #خسته

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم
[!] آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
27 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 19:10
+7
reza
reza
روبروی بهشت نشسته ام

و جهنمی از دلتنگی با من است

تا پل دستانت

فرسنگها فاصله دارم

بی تابم وخسته

نسیم صبحگاهی همیشگی گونه خیسم را مچاله می کند

بهشت کم کم روشن می شود

سایه ها و سنگها یادت هست؟

آرامش را از یاد برده ام دراین جهنم هیاهو

می آیی آیا؟؟

قایقبان منتظر ماست گویی

تا بهشت آن سوی آب

تنها چند بوسه

و دقیقه ای آغوش گرم تو

راهست

تا تو

اما ... ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 17:45
+4
ali rad
ali rad
مثل موج های سرکشی که دم به دم جامه ی هزار توی خویش را

تکه

تکه

پاره میکنند

مثل ابرهای عاشقی که دم به دم چشم های آسمان خسته را به درد پر ستاره میکنند

ماهیان سرخ قلب من،توی تٔنگ تُنگشان

لحظه

لحظه

نبض اتفاق آبی تو را شماره میکنند...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 23:40
reza
reza
دوست دارم از عشق بنویسم

...می نویسم از عشق از تو ای زیبای من از چیزی که به قلب بیمارم امد

وخانه ی متروک دلم خانه ی سیاهی ها را نورانی کردبا قدومش

می نویسم از تو از تویی که عشقت اتش به جانم زد

مینویسم از تویی که عاشقم کردی

وبا دستان پر مهرت مرا به شهر ارزو ها بردی

ای زیبای من ای نگاهت سبزتر از سبزه زار

می‌نویسم تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:01
+3
reza
reza
سلامتیه نسل من که خسته شد از بس دزدکی بوسید... دزدکی حرف زد... دزدکی در آغوش گرفت... دزدکی عشق بازی کرد... دزدکی دوست داشت... و دزدکی و دزدانه خسته شد... خسته...خسته
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:36
+4
maryam
maryam
دوباره سیب بچین آدم! من خسته ام، بگذار از این جا هم بیرونمان کنند...
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:06
+6
Danial
Danial
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ، تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت ، تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ، یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد ، بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار ، خسته از این زندگی با غصه های بی شمار .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 13:36
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
خسته و داغونم...داغونه داغون..ههههههههی

----------------

شده ام معا دله ی چند مجهولی

این روزها

هیچ کس

از هیچ راهی

مرا نمیفهمد.

---------------

احساس است... مزرعه كه نيست هی شخمش ميزنی لعنتی...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 23:03
+1
mah3a
mah3a
به سلامتیه نسل من که خسته شد از بس دزدکی بوسید...
دزدکی حرف زد...
دزدکی در آغوش گرفت...
دزدکی عشق بازی کرد...
دزدکی دوست داشت...
و دزدکی و دزدانه خسته شد... خسته...خسته

اگه تو هم.... هم نسل منی بزن لایکو ..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 19:54
+6
فکل مکل
فکل مکل
خب تو گروه کل کل دختر پسرا عضو شید دیگه اه{-13-}{-31-}{-40-}{-28-}{-10-}{-6-} [لینک]
9 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 18:59
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ