یافتن پست: #خسته

sasan pool
sasan pool
دوستان من برم بخوابم خیلی خسته شدم مواظب خودتون باشید بعد از ظهر اگه عمری بود میام خدمتتون.خدا نگهدارتون.{-43-}{-22-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 13:29
+4
مهسا
مهسا
خسته شدم از آدمایی که می گن: "تو خیلی خوبی" ، "من لیاقت تو رو ندارم" بی لیاقت های عــــزیز ! حداقل واسه دلیل رفتنتون یه ریزه خلاقیت به خـــــــرج بدین ..{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 19:42
+3
مهسا
مهسا
گاهــــــی دلم برای خودم تنگ ميشود ... گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ ميشود .... گاهــــــــــی دلم برای پاكي های كودكانه ی قلبم ميگيرد ... گاهی دلم از رهگذرانی كه در اين مسيـر بی انتها آمدند و رفتند، خسته ميشود ... گاهـــــــی دلم از راهزنانی كه ناغافل دلم را ميشكنند میگیرد ... گاهــــــــی آرزو ميكنم ای كاش ، دلــــــی نبود تا تنگ شود ... تا خسته شود ... تا بشكند ...!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 16:51
+4
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
از شنا برگشتم. میگه چطور بود؟ میگم خسته شدم. میگه از شنا؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ خسته شدم بس که دلم دنبال یک بهونه گشت بس که ترانه خوندمو چرخ زمونه بر نگشت
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 23:57
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
دارم تند تند تایپ می کنم داداشم اومده میگه داری تایپ می کنی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ کیبوردم خسته شده دارم ماساژش میدم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 23:15
+3
vahid
vahid
آشپزی سامان گلريز: ماهیتابه چدنی دسینی رو می گذارید روی گاز پنج شعله سامسونگ که با ضمانت سام سرویس عرضه میشه. کمی روغن لادن دوست تو و من رو بریزید توش. یا اینکه می تونید از کره اطلس طلایی استفاده کنید , دو تا هم تخم مرغ تلاونگ بندازید داخلش. اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید. همتون رو می سپارم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 22:21
+5
رضا
رضا
یه غروب بی رمق یه راه دور،یه کویر سوت و کور بازم از پشت افق راهی شده،یه مسافر صبور کوله بارخستگی رو شونه هاش،موج غربت تو صداش جاده های ساکت و بی رهگذر،تا قیامت زیرپاش سر راهش نه ولی یه انتظار،ته یه چشم بیقرار تو دلش مونده فقط یه خاطره،یه عذاب موندگار وقتی تو سینه ی شب راهی می شد،کسی گریه شو ندید کسی از پشت سکوت پیدا نشد،ضجه هاشو نشنید جاده انگارکه تمومی نداره جاده از هر قدمش غم می باره چه غریبه اون مسافرصبور که تو جاده های غم پا میذاره شاید این قصه بمیره تو سکوت یا کسی نگذره از این برهوت شاید این جاده به جایی نرسه سهم این پرنده شاید قفسه اما این غریبه ی خسته هنوزافق رفتن و روشن می بینه توی جاده های تاریک خیال هنوزم خواب رسیدن می بینه
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 11:54
+1
رضا
رضا
رفتيم و كس نگفت ز ياران كه يار كو؟ آن رفته ي شكسته دل بي‌قرار كو؟ چون روزگار غم كه رود رفته‌ايم و يار حق بود اگر نگفت كه آن روزگار كو؟ چون مي‌روم به بستر خود مي‌كشد خروش هر ذرّه‌ي تنم به نيازي كه يار كو؟ آريد خنجري كه مرا سينه خسته شد از بس كه دل تپيد كه راه فرار كو؟ آن شعله‌ي نگاه پر از آرزو چه شد؟ وان بوسه‌هاي گرم فزون از شمار كو؟ آن سينه يي كه جاي سرم بود از چه نيست؟ آن دست شوق و آن نفس پُر شرار كو؟ رو كرد نوبهار و به هر جا گلي شكفت در من دلي كه بشكفد از نوبهار كو؟ گفتي كه اختيار كنم ترك ياد او خوش گفته‌اي وليك بگو اختيار كو؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/9 - 17:37
+3
ronak
ronak
در Romantic
من خوبم ...خسته نیستم ... فقط گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/9 - 16:01
+3
mina_z
mina_z
عمو زنجیر باف جان ضمن عرض سلام و خسته نباشید جهت زحمات بی دریغ شما بزرگوار یک گِلگی داشتم از حضورتون ... شما که زنجیر ما رو بافتی..؟ ... پَه چرا پشت کوه انداختی..؟ مشکلتون دقیقاً چی بود؟ مرض داشتید این همه زنجیر بافته شده رو پشت کوه انداختید؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 19:47
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ