یافتن پست: #خنده

امید
امید
شعر اول حمید مصدق گفته :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خندیدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
ادامه در دیدگاه
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 18:29
+12
peyman
peyman
به من نخند یه روز دلت دل به کسی میبنده اون روز میبینی عاشقی گریه داره نه خنده!!


منهم یه روز میخندیدم به اشک سرد عاشق باور نمیکرد دل من ناله و درد عاشق...!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:53
+5
hadith
hadith
همه چیز خنده دار بود !

داشتن تو

بودن من

ماندن ما

رفتن تو

رفتن من

این همه آه !

گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد... !
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 00:58
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:18
+6
payam65
payam65
داشتم اشك هايم را روي نامه اي عاشقانه با قطره چكان جعل مي كردم خاطرم آمد شايد دلتنگ خنده هايم باشي
ببخش اگر اين روز ها عشق با گريستن اثبات مي شود
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 02:19
+1
babak
babak
زندگي كوهتاتر از آن است كه به خصومت بگذرد و قلبها گراميتر از آنند كه بشكنند آنچه از روزگار به دست مي آيد با خنده نميماند و انچه از دست برود با گريه جبران نميشود فردا خورشيد طلوع خواهد كرد حتي اگر ما نباشيم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 02:15
+1
payam65
payam65
دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی…
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 22:22
مهراوه
مهراوه
وقتی عاشق شوی
راز دلتو گفته نتونی

چقدر سخته خدایا

روز نوروز بچینی گل سرخ

بر سر راه نگار خرج کنی

دلبرت بیاد بپرسه کار کیست؟

تو براش گفته نتونی

چقده سخته خدایا

دلبرت خنده کنه با دگران

تو بسوزی وبراش گریه کنی

دلبرت بیاد بپرسه که چرا؟

توبراش گفته نتونی

چقده سخته خدایا

دلبرت سفر کنه تنها شوی

مثل ماهی ها از آب جدا شوی

بتپی ،مجنون شوی ، تباه شوی

تو به کس گفته نتونی

چقده سخته خدایا
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 20:14
+4
farshad
farshad
چون هوا گرديد آمد چند باد

قاصدک خنديد چون شد آزاد

او گذر ميکرد در آسودگي و در فراغ

پر زباد و پر تکبر بي خراج

بي خيال و بي تفاوت شد همي

بست راه دل به روي هر غمي

رفت و رفتش او که تا رويي رسيد

بي خبراحوال تا کويي رسيد

قصد آنجا راه خود را کج بکرد

اولش نه آمد اما لج بکرد

طفلکي هم قاصدک را تا بديد

خنده اي کرد و بشد رويش سپيد

قصد بازي کرد با او شد روان

خون به رگ هاي ظريفش شد روان

تا که آمد او بگيرد بربجست

اين دل معصوم کودک را شکست

اين چنين از شادي کودک دريغ

شد به درياي تکبر او غريق

اين غرور و کبر بر وي شد خطر

بود از آينده اش هم بي خبر

باد بند و بر گمان افسون بشد

کين سبب شد تا تلاش افزون بشد

حوض آبي رو به رويش شد پديد

قاصدک ترسيد تا آن را بدبد

حوض آبش را شبيه بحر بود

چون که گويي روزگارش قهر بود

او درون آب و چندي بعد مرد

آن همه ناز و تکبر شد که خرد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 20:50
+1
-2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
اگه مثل من تنهایید..
اگه مثل من بیکارید ..
اگه مثل من مرض دارید ..
یه قرص جوشان بندازید تو تنگ ماهی قرمزا ، اونا هم براتون هلیکوپتری میزنن ..!{-2-}
9 دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 19:27
+16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ