یافتن پست: #خنده

sasan pool
sasan pool
عمریست خفته ام
و تنها کابوس بیداری می بینم
لبخند خدا در لحظه میلادم
اینک به قهقهه ای شوم بدل گشته ست
کاشکی کودکی بودم هنوز
غرقه در بی خیالی و بی خبری
با خنده ای سپید بر جدی بودنهای خاکستری
بی گناه . پاک
فارغ از چیستی و چرایی و چگونگی
فارغ از امید و یاس
رها در جذبه ی حیات
آمیخته با حقیقت محض
فارغ از دیروز و امروز و هر روز
آه...!
کاشکی کودکی بودم هنوز.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 16:40
+4
مهسا
مهسا
من از روی خنده های خویش یافتم هر کس می خندد به این معنی نیست که دردی ندارد شاید از بزرگی دردش چاره ی دیگری ندارد
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 16:19
+4
mahdi
mahdi
دراز کشیده بودم لب استخر … دوستم میگه آفتاب می گیری؟ پـَـــ نــه پـَـــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 12:08
+1
مهسا
مهسا
آهای آشناترین غریبه ،

این خنده ها را باور نکن ،

گونه هایم بارداره اشکند
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 20:08
+4
سحر
سحر
سکوت عجیبی دارد اینجا....
دیگر تنها من مانده ام و خیال بودنت
خنده ها و نوشته هایی که ...
با خود چه کرده ای!؟
با من چه میکنی!؟
دلم برایت تنگ می شود
وقتی می خوانمت...
وقتی بلند بلند می خوانمت...
تنهایی عجیبی است
دیوانه ام می کند...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 19:17
+5
zahra
zahra
باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستي سوزت
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 16:31
+3
ronak
ronak
گفتگوی بسیار جالب و خنده دار دختر و پسرها با تلفن {-11-}
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 12:31
+5
سحر
سحر
روز مرگم، اشک را شیدا کنید روی قلبم، عشق را پیدا کنید روز مرگم، خاک را
باور کنید روی قبرم،لاله را پرپر کنید جامه را خاک و خاکستر کنید خانه ام
را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید روی قبرم، لاله ای را خم
کنید روز مرگم، عشق را دعوت کنید دور قلبم را کمی خلوت کنید بعد مرگم،خنده
را از سر کنید رفتنم را،دوستان باور کنید...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 00:14
+7
عسل ایرانی
عسل ایرانی
گفتمش: دل می‏خری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 21:27
+3
محمد
محمد
دراز کشيده بودم لب استخر ... دوستم ميگه آفتاب مي گيري؟
پـَـ نـَـ پـَـ با خورشيد مسابقه گذاشتيم، هر کي ديرتر بخنده برندس
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 16:31
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ