یافتن پست: #دار

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







ما ایرانیا وقتی به عشقمون میگیم دوستت دارم

جمله به حرف میم ختم میشه

و دهن ما بسته میشه...

ولی این خارجیا وقتی به عشقشون میرسن

میگن :آی لاو یووو

به حرف یو ختم میشه و دهن خود بخود بحالت غنچه در میاد برای بوسه...

لامصبا همه کاراشون حساب شدست!!!!!






دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 22:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مخاطب خاص است دیگر …
بهش میگم من نباشم کی میخواد تو رو حرص بده ؟
میگه : ایرانسل ! جوابش کاملا قانع کننده بود …
من دیگه حرفی برای گفتن ندارم !
دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 20:06
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO




یہ زندگــے ایدہ آل یعنـــے:

قبل اومدنش بـــراش آرایش کنــے

عطــــــــر بزنـــــے

لباس نو تنت کنــــــے

وقتـــــے اومــــد بپــــــرے بغلــــش

بوســــش کنے

دستتــــو دور گردنــــش بنــــداز ے

نـــــگات کنــــه

نــــگاش کنـــــے

بــــــگه خانومــــــم عــاشــقتــــــم

بگـــے مـــــرد مـــــن دیـــوونتــــم

بــا صــداے مردونــــہ تــــو بغــــــلت بخنــــدہ

بــا ظـــــرافت زنانــــه شـــیطونے کنـــــتے

وقتــــے جــــلو آینـــہ وامیســــته برات فیـــگور میگیــــرہ

میگـــہ عضلـــہ رو نگـــا بخندے بگـــے تـــو قوے تـــــرین مــــــرد جهانے

از تو آینہ بگہ وروجک توهم خوشگل ترین دختر دنیایے

بیاد دنبالت فرار کنے

بزور بگیرتت

بلند بخندین

یهو آروم شین

یهو ساکت شہ تو گوشش بگے دوست دارم

تو گوشت بگہ میمیرم نباشے

وقتے از حموم میاے موهاتو خشک کنه

وقتے میخواد برہ حموم نو ریششو بزنے

بگہ آخہ کوچولو تورو چہ بہ این کارا برو غذاتو بسوزون

لج کنے

نازتو بکشہ

زندگے یعنے با تمام سختیاش خوشبخت باشے بہ شرطے کہ اونے که باید باشہ...

دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 20:05
+1
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است
تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما
شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است و دیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است
دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 18:26
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
حادثه ی عشق...
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است...
دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 18:25
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
گل گرفته ام تا اطلاع ثانوی در قلبم را ، لطفا نگوید کسی “دوستم داشته باش”
این یک قلم جنس را نداریم … تمام شد … من تعطیلم !
دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 18:18
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







خب خدارو شکر سوال معروف “اول مرغ بود یا تخم مرغ” حل شد !






دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 12:50
+5
محمد
محمد

خانه های قدیمی را دوست دارم ..چایی همیشه دم است



روی سماور توی قوری



در خانه همیشه باز است



مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد...



غذاها ساده و خانگی است



بویش نیازی به هود ندارد



عطرش تا هفت خانه می رود



کسی نان خشکه ندارد



نان برکت سفره است



مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند



دلخوری ها مشاوره نمی خواهد



دوستی ها حساب و کتاب ندارد



سلام ها اینقدر معنا ندارد



سلام گرگی وجود ندارد



افسردگی بیماری نایابی است ...



خانه های قدیمی را دوست دارم


دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 00:08
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







تاکسی نشسته بودم 1 دفه دختره گفت چی؟ چی؟

من: هیچی

دختره:چی؟

من:به جان خودم هیچی

دختره:چی؟

من:خدا شاهده هیچی

دختره:چی؟

من: اقای راننده جان مادرت وایسا میخوام پیاده شم

راننده:خفه شو بشین سر جات خانم داره عطسه میکنه :| :| :|

خخخخخخخخ






دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:34
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







مامانم از صبح رفت خونه ی خاله م،منم از خدا خواسته دوست دخترمو آوردم!

شب که مامانم اومد؛حس کردم یکمی باهام سرسنگینه!

بعدش دوست دخترم زنگ زد و گفت:

ببین ترو خدا شاکی نشیا!من یه چیزی خونه تون جا گذاشتم!

جا خوردم،گفتم :چــی؟؟! حتما مامانم همونو دیده تحویلم نمیگیره!

ولی قطع کرده بود!

رفتم با استرس همه جا رو گشتم...

روی تخت،زیر تخت،تو حموم،کفِ آشپزخونه،رو کاناپه ی هال،

یادم افتاد موقع نشون دادن عکسای کامپیوتر یه بارم .....

خلاصه اونجارم زیرو رو کردم چیزی نبود!

زنگ زدم بهش میگم: جونِ مادرت یکمی فکر کن ببین کجا گذاشتی،

اصلا چی جا گذاشتی؟

صداشو لوس کرده میگه:یعنی تو نمیدونی؟

میگم:نه والا! بگو زود باش...

میگه : قلبـــــــــــــــــمو ..!

یعنی میخواستم خرخره شو بجوام!!

بعد که خیالم راحت شده رفتم به مامانم میگم:

چرا واسم قیافه گرفتی؟

میگه:این سوال داره مرد خرسِ گنده!!! توام شدی مثلِ بابات!

صبح تا شب نبودم یه زنگ نزدی حالمو بپرسی!!! :|






دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:32
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ