یافتن پست: #دایی

TOOiTi
TOOiTi



گاهی خسته می شود ..


خسته از سرنگ های بی رحم همیشگی ..


خسته از انتظار بر روی تخت .....


خسته از تهوع های بی وقت ..


خسته از نگاه دیگران ..


خسته از جمله تکراری "خدا شفا بده " ..


خسته از اینکه صدای بازی بچه ها همیشه آنسوی پنجره است ..


گاهی با خود می گوید : کِی تمام می شود ..


بدون آنکه معنیِ "تمام" برایش معلوم باشد ..


......


خدایا ..


هنوز به تو امیدوار است ..


و هنوز از این امید خسته نشده ..


به فکرش باش ..


بی گناه ترین است ...

1 دیدگاه  •   •   •  1394/03/4 - 18:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم گرفته از همه آدمایی که واسه شهردلشون خدا شدند اما خدایی نکردند…
دیدگاه  •   •   •  1394/02/12 - 22:24
dr.amirjadidi
dr.amirjadidi
می دانم که از هم دوریم و میانمان فاصله است.
میدانم بین من و تو دیواریست به بلندای آسمان
اما برای با هم بودن نیازی به در کنار هم بودن نیست
تو یادم کنی یا نکنی من به یادت هستم...
همانقدر که دلهایمان پیش هم باشد کافیست....
بگذار فاصله ها خود را به این جدایی ها دلخوش کنند
وقتی دلهایمان با هم است خیالی نیست
دیدگاه  •   •   •  1394/02/5 - 00:26
+2
dr.amirjadidi
dr.amirjadidi
گل امدبی بفایی یادم امدنازی همدم من بهاراشنایی یادم امدنازی همدم من چکیدازسرخ بارون قطره قطره نازی همدم من ازاون اشگ جدایی یادم امدنازی همدم من نازی جون همون چشم انتظاری نازی همدم من فقط این مونده ازاون یادگاری نازی همدم من نازی جون بیابرگردبه خونه نازی مهربون بیاای نازنین دردات به جونم نازی همزبونم......................
دیدگاه  •   •   •  1394/02/5 - 00:17
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کجایی مادر که ببینی

دخترک ِ تو چگونه بی باور شده خدایی را که

تو نشانی اش را داده بودی

که تو نشانش داده بودی
دیدگاه  •   •   •  1394/01/25 - 21:10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فانتزیام اینه که آهنگ گوگولی آرش رو از حفظ شم .آخه متن سنگین وقوی داره هرکسی متوجه نمیشه...!
شعر میفرماید دستا بالا دستا بالا گو گو للللللللللی حال وحولیم همگی شنگولیم دستا بالا دستا بالا همگی هیلو وهولیم قشنگه زندگی
دیدی ... نه خدایی گرفتی مطلبو ؟ د نگرفتی برادر من نگرفتی خواهر من
میخوان این شعر رو سردر سازمان ملل بزنن جای شعر سعدی . آخه شعر سعدی یکم جلف وسبکه .
دیدگاه  •   •   •  1394/01/21 - 14:42
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اقا تو عید ویلا شمال داییم اینا بودیم گفتیم اسم فامیل بازی کنیم ...
یه دختر دایی دارم هشت ،نه سالشه گودزیلاییه واسه خودش از حرف (ر) بازی کردیم به حیوون رسید میگه راه راه بعد میگیم چی هس میگه گوره خر از ه به حیوون رسید میگه هویج خوار میگیم چیه میگه خرگوش ...
استدلالو بین ...
دیدگاه  •   •   •  1394/01/21 - 14:28
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قبول کن ندیدنت سخته من به این جدایی شک دارم
من به دنیای گره خوردم باتو روزهای مشترک دارم
قبول کن من همیشه مغرورم میخورم بغضمو نمیباره
من خودم رو خوب میشناسم عشق من عادت بدی داره
وقتی از کوچه ی دلتنگی از همون که بغضو میفهمه
رد میشی تازه میبینی خاطره چقد بیرحمه
وقتی میفهمی عشق یعنی چی سختیهای زندگی خوبه
اتفاقای خاص واجب نیست نه همین روزمرگی خوبه
تازه میفهمم عشق یعنی چی اون که باتو خوشبخته
من قبول میکنم دلتنگم ولی ندیدنت سخته
ندیدنت سخته ندیدنت سخته , ندیدنت سخته
دیدگاه  •   •   •  1394/01/21 - 14:15
محمد
محمد

شب است و من حسی ندارم جز احساس تنهایی میان احساسات خود،

در عالم تنهایی خود به دنبال خود می گردم و از خود خبری ندارم


2 دیدگاه  •   •   •  1393/12/18 - 18:29
+5
maryam
maryam
مهربان باش...........شاید فردایی نباشد!
2 دیدگاه  •   •   •  1393/11/23 - 14:03
+5
صفحات: 1 2 3 4 5 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ