یافتن پست: #درد

be to che???!!
be to che???!!
جواني چند روز قبل از عروسي آبله سختي گرفت و بستري شد... نامزد وي به عيادتش رفت و در ميان صحبتهايش از درد چشم خود نالد بيماري زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند...مرد جوان عصازنان به عيادت نامزدش مي رفت و از درد چشم ميناليد.موعد عروسي فرا رسيد زن نگران صورت خود .... كه آبله آنرا از شكل انداخته بود وشوهراو هم كور شده بود مردم ميگفتند چه خوب عروس نازيبا همان بهتر كه شوهرش نابينا باشد... 20 سال بعد از ازدواج زن از دنيا رفت،مرد عصايش را كنار گذاشت و چشمانش را گشود... همه تعجب كردند... مرد گفت: من كاري جز شرط عشق را به جا نياوردم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:31
+4
saman
saman

قدرت کردگار می بینم



حالت روزگار می بینم





حکم امسال صورت دگر است




نه چو پیرار و پار می بینم







از نجوم این سخن نمی گویم




بلکه از کردگار می بینم







غین در دال چون گذشت از سال




بوالعجب کار و بار می بینم







در خراسان و مصر و شام و عراق




فتنه و کارزار می بینم







گرد آئینه ضمیر جهان




گرد و زنگ و غبار می بینم







همه را حال می شود دیگر




گر یکی در هزار می بینم







ظلمت ظلم ظالمان دیار




غصهٔ درد یار می بینم







قصهٔ بس غریب می شنوم




بی حد و بی شمار می بینم







جنگ و آشوب و فتنه و بیداد




از یمین و یسار می بینم







غارت و قتل و لشکر بسیار




در میان و کنار می بینم







بنده را خواجه وش همی یابم




خواجه را بنده وار می بینم







بس فرومایگان بی حاصل




عامل و خواندگار می بینم







هرکه او پار یار بود امسال




خاطرش زیر بار می بینم







مذهب ودین ضعیف می یابم




مبتدع افتخار می بینم







سکهٔ نو زنند بر رخ زر




در همش کم عیار می بینم







دوستان عزیز هر قومی




گشته غمخوار و خوار می بینم







هر یک از حاکمان هفت اقلیم




دیگری را دچار می بینم







نصب و عزل تبکچی و عمال




هر یکی را دوبار می بینم







ماه را رو سیاه می یابم




مهر را دل فَگار می بینم







ترک و تاجیک را به همدیگر




خصمی و گیر و دار می بینم







تاجر از دست دزد بی همراه




مانده در رهگذار می بینم







مکر و تزویر و حیله در هر جا




از صغار و کبار می بینم







حال هندو خراب می یابم




جور ترک و تتار می بینم







بقعه خیر سخت گشته خراب




جای جمع شرار می بینم







بعض اشجار بوستان جهان




بی بهار و ثمار می بینم







اندکی امن اگر بود آن روز




در حد کوهسار می بینم







همدمی و قناعت و کُنجی




حالیا اختیار می بینم







گرچه می بینم این همه غمها




شادئی غمگسار می بینم







غم مخور زانکه من در این تشویش




خرمی وصل یار می بینم







بعد امسال و چند سال دگر




عالمی چون نگار می بینم







چون زمستان پنجمین بگذشت




ششمش خوش بهار می بینم







نایب مهدی آشکار شود




بلکه من آشکار می بینم







پادشاهی تمام دانائی




سروری با وقار می بینم







هر کجا رو نهد بفضل اله




دشمنش خاکسار می بینم







بندگان جناب حضرت او




سر به سر تاجدار می بینم







تا چهل سال ای برادر من




دور آن شهریار می بینم







دور او چون شود تمام به کار




پسرش یادگار می بینم







پادشاه و امام هفت اقلیم




شاه عالی تبار می بینم







بعد از او خود امام خواهد بود




که جهان را مدار می بینم







میم و حا ، میم و دال می خوانم




نام آن نامدار می بینم







صورت و سیرتش چو پیغمبر




علم و حلمش شعار می بینم







دین و دنیا از او شود معمور




خلق از او بختیار می بینم







ید و بیضا که باد پاینده




باز با ذوالفقار می بینم







مهدی وقت و عیسی دوران




هر دو را شهسوار می بینم







گلشن شرع را همی بویم




گل دین را به بار می بینم







این جهان را چو مصر مینگرم




عدل او را حصار می بینم







هفت باشد وزیر سلطانم




همه را کامکار می بینم







عاصیان از امام معصومم




خجل و شرمسار می بینم







بر کف دست ساقی وحدت




بادهٔ خوش گوار می بینم







غازی دوست دار دشمن کش




همدم و یار و غار می بینم







تیغ آهن دلان زنگ زده




کُند و بی اعتبار می بینم







زینت شرع و رونق اسلام




هر یکی را دو بار می بینم







گرک با میش شیر با آهو




در چرا برقرار می بینم







گنج کسری و نقد اسکندر




همه بر روی کار می بینم







ترک عیار مست می نگرم




خصم او در خمار می بینم







نعمت الله نشسته در کنجی




از همه بر کنار می بینم



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 18:09
+3
saman
saman
کشت تقدیر تو ما را به که باید گفت؟


مردم از درد خدا را به که باید گفت؟


سرنوشتم اگر این است که می بینم


حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟


آی خط خوردگی صفحه ی پیشانی!


این همه خط خطا را به که باید گفت؟


مو به مو حادثه بارید به هر بندم


تیر باران بلا را به که باید گفت؟


هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد


وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟


هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود


شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟


هذیان بود و شب و تاب و تب تردید


درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟


چه کنم این همه اما و اگرها را


این همه چون و چرا را به که باید گفت؟


آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم


جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟


شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم


گله از کار خدا را به که باید گفت؟!


(قیصر امین پور)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 18:02
+1
saman
saman

دیدی که رسـوا شد دلـم،غـرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همـه آزادگــی بـر زلــف او عاشق شدم
ای وای اگــر صیاد مـن غافـل شـود از یـاد من قـدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود وز رشته‌ی گیسوی خود بازم رهاند
در پیش بی دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم
گـر شکـوه‌ای دارم ز دل با یـار صاحبدل کنم
وای ز دردی کـه درمـــان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
شنیــــدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند
وای ز دردی کــــه درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسـوا شد دلم، غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه‌ی گردون رهی
افتــادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسـوا شد دلم غـرق تمنا شد دلم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:56
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
درد بزرگیست . . . برای کسی که متوجه نبودت نیست پرپر بشی . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:56
+4
saman
saman


روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
آن جا که کار صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هس



آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/23 - 17:55]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:55
+2
saman
saman


دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد





که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد







سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس




که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد







ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم




تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد







به چمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله




به ندیم شاه ماند که به کف ایاغ دارد







شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن




مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد







من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم




که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد







سزدم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریم





طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد







سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ





که نه خاطر تماشا نه هوای باغ دارد



دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:51
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
نوشته هایم را میخوانی و میگویی : چه زیبا . . . راستی ! درد های آدم ها زیبایی دارد . . . ؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:16
+3
saman
saman

خوبرویان  جفا پیشه وفا  نیز   کنند


به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند


پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند


صید را پای ببندند و  رها  نیز  کنند


عاشقان را ز بَرِ خویش مران تا بر تو


سر و زَر هر دو فشانند و دعا نیز کنند


گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن


کاین گناهی است که در شهر شما نیز کنند


بوسه ای زان دهن  تنگ  بده  یا  بفروش


کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند


تو خطائی بچه ای از تو خطا نیست عجب


کانکه  از  اهل  صوابند   خطا   نیز کنند


گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست


پادشاهان   بغلط   یاد   گدا   نیز  کنند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:01
+3
roya
roya


ساده

راحت و بی دردسر کنار تو
با منی و من در اختیار تو
با همین توی تموم لحظه ها
خوابای خوب دیده دنیا واسه ما
واسم آهنگ ملایم می ذاری
زیر لب بهم میگی دوسم داری
وقت شام شمعا رو روشن می کنی
پیرهنی که دوست دارم تن می کنی
توی آغوشی که تسلیم منه
حس تند نفساتو دوست دارم
سر گذاشتم روی بالش و فقط
به هوای تو و با تو دوست دارم
من ازت چیز زیادی نمی خوام
خیلی ساده با دلت کنار میام
مثل آسمون اون ستاره هاش
به تو وابسته شدم یواش یواش
وقتی هرکسی باهات حرف می زنه
باز نگاهت زیر چشمی به منه
تورو بیشتر از همیشه دوست دارم
تورو تا اونجا که میشه دوست دارم
توی آغوشی که تسلیم منه
حس تند نفساتو دوست دارم
سر گذاشتم روی بالش و فقط
به هوای تو و با تو دوست دارم
من ازت چیز زیادی نمی خوام
خیلی ساده با دلت کنار میام
مثل آسمون اون ستاره هاش
به تو وابسته شدم یواش یواش
من ازت چیز زیادی نمی خوام

خیلی ساده با دلت کنار میام
مثل آسمون اون ستاره هاش
به تو وابسته شدم خیلی زیاد
یواش یواش
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 16:44
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ